فرشید موسوی: حتی اگر پروژهتان کوچک است، ایدهٔ شما باید بزرگ باشد
ترجمهٔ نیلوفر بردبار
معماری همیشه یکی از موضوعاتی بود که در ذهن من میگذشت و فکر میکنم تنها از راه تحصیل آن در طول سالها بود که علاقه من به معماری به اندازه ای که حالا هست، رسید. من خودم را بسیار خوششانس می دانم که هر روز از کارم لذت می برم؛ چیزی که به نظرم بسیار مهم است. بعد از کسب مدرکم در لندن، برای مدارک بالاتر به امریکا رفتم؛ سپس با هدف کار نزد «رم کولهاس» به هلند رفتم. بعد به انگلستان -اینجا درلندن- برگشتم تا دفتر خودم را راه اندازی و تدریس در آرکیتکچرال اسوسییشن [7] را آغاز کنم. و این جا، جایی بود که {همهچیز} شروع شد.
راستش این سوال قبلاً از من پرسیده نشده بود. من فکر میکنم که از ابتدا میدانستم. نمیدانم چرا؛ به یقین معماری رشتهای مبتنی بر همکاری است. شاید انجام دادن آن به روشی است که آموختهایم. من فکر میکنم تاریخ معماری درخلال تاریخ سبکها و یا تاریخ معماران آموخته شده است. زمان زیادی را به تماشای کار معماران دیگر پرداختم.
هنگامی که من کاملا غرق مطالعهٔ تاریخ معماری بودم، برایم پیش نیامد که فکر کنم که این یک تفکر مرد محور است؛ بیشتر به خود کار توجه میکردم نه معماران آن. من همیشه فکر میکردم که بله، ما به معماران خوبی نیاز داریم اما پیش از آن به بناهای خوب نیاز داریم. هنگامی که معمار میمیرد، این بنای اوست که میماند. بعدها به علل مختلف متونی از این افراد را مطالعه کردم که بعضی مواقع بسیار شوکهکننده بودند.
آیا چیزی هست که حالا بیشتر به آن فکر کنید؟
البته، حالا {با توجه به تجربه و دانشم} به جایی رسیدهام که اهمیت و تاثیر «مدولار من» [8] که بر اساس تفکر انسان ایدهآل شکل گرفته است برایم قابل درکتر است. با توجه به تاریخ معماری، احساس می کنم مهم است بدانیم که چه چیزی باید تکرار شود و چه چیزهایی نباید. و «مدولار من» نباید تکرار شود.
با نگاهی به زندگی حرفهای خود تا کنون، پروژههایی که به فعالیت شما شکل دادهاند کدام هستند؟
من فکر میکنم تا امروز، مهمترین آنها همان پروژه اول، ترمینال بین المللی مسافربری یوکاهاما [9] بود. بسیار دشوار میتوانم نظیری برای آن به لحاظ تاثیر {بر کار خود} بیابم. این بنا ساختمان حمل و نقل عظیمی با مساحت 48000 متر مربع در ژاپن است. ما آن را از طریق برنده شدن در مسابقهای بینالمللی به دست آوردیم و مقیاس آن بسیار عظیم بود. ما تصمیم گرفتیم که آن را با استفاده از فولاد، تقریبا به شکل کشتی بسازیم؛ در حقیقت هدفمان خیلی دور بود و ما شروع کردیم. نظیر آن پومپیدو در پاریس و خانه اپرا در سیدنی در گذشته بودهاند که هر دو توسط معماران بسیار جوان اجرا شدهاند. ما ناگهان خود را بخشی از آن تاریخ یافتیم. فکر میکنم که این برجستهترین است ولی من به هر پروژه به مثابه موفقیتی که فعالیت شما را شکل میدهد نگاه میکنم. هر یک با مسائلی مواجه هستند و زمانی که آنها را میسازید، مانند معجزههای کوچکی به نظر میرسند. چیزهای مختلفی از هر پروژه میآموزید و حسی از رضایت واقعی هنگامی که با موفقیت به اتمام میرسند، به شما دست میدهد.
همه پروژههای ما منحصر به فرد هستند زیرا روش کار ما آزاد و مشارکتی است. بهجای استفاده از راهحلهای ثابت و استاندارد، ما برای ساخت بناها به سادهترین روشها بهصورت خلاقانه با کارفرمایان، پیمانکاران و تامینکنندگان کار میکنیم. بنابراین ما فروشگاهی در لندن را متفاوت با پایانهٔ عبوری در ژاپن طراحی میکنیم. ویکتوریا بکام به منزلهٔ یک برند تنها به صورت آنلاین مبادله میکرد. بنابراین این یک فرصت بود که به ارتباط آنها با مشتریان و این که مشتریها چگونه میتوانند با این برند در یک فضای فیزیکی مواجه شوند فکر کنیم. و در سطح بالاتر، این پروژه تقابل میان فروشگاه فیزیکی و فروشگاه آنلاین را زیر سوال میبرد. این پروژه همکاری بسیار لذت بخشی بود.
به موانعی که زمان شروع پروژه جدید رو به روی شماست اشاره کردید. تعدادی از این چالشها و این که چگونه با آن ها کنار میآیید را شرح دهید.
راه افتادن در زمینهٔ طراحی زمان زیادی میبرد. با دانستههای خود شروع میکنید و تلاش میکنید با بررسی آن از زوایای مختلف اطلاعاتی کسب کنید. سرمایه گذاران، افرادی که احتمالا بسته به اینکه کار خصوصی یا عمومی است به پروژه سرمایه اهدا میکنند؛ ملاحظات تکنیکی و عملی، مقررات و صد البته سیاستهایی دخیل هستند. امروزه {شروع تا پایان} پروژهها در حدود 4 تا 10 سال طول میکشد که پروژههای 4 ساله کوچک هستند. در طول پروژه دولتها عوض میشوند، سیاستها تغییر می کند و ممکن است آسیبهایی به بازار جهانی وارد شود؛ اگر پروژه خصوصی باشد، ممکن است صاحب آن کسی باشد که بخواهد آن را پیشفروش کند که در نهایت میتواند منجر به تاخیر در اتمام پروژه شود؛ در واقعیت کل پروژه میتواند به هر کدام از این دلایل متوقف شود. اگر پروژه عمومی با سرمایهگذاری شخصی باشد، نیاز است که سرمایهگذار سود کند و اهداکنندگان ممکن است ناپدید شوند. عوامل زیادی سر راه هستند. هیچ کس نمیتواند پیشبینی کند که چه چیزهایی میتواند سر راه یک پروژه قرار گیرد.
می تواند طاقتفرسا باشد، و این طاقتفرسا بودن این معنی را میدهد که ایده باید بسیار انعطافپذیر و قدرتمند باشد. لازم است ایدهٔ شما بسیار بزرگ باشد، حتی اگر پروژه کوچک باشد. در این صورت {در مواجهه با مشکلات} می تواند خودش را بازپروری کند. شما باید مقدار قابل توجهی منعطف باشید، زیرا قطعا هنگامی که یک پروژه متوقف میشود، تنها به لحاظ احساسی دفتر را تحت تاثیر قرار نمیدهد، از حیث اقتصادی نیز تاثیر میگذارد. نیاز دارید که امیدوار باشید که این راه یا راهی دیگر باعث بازگشت و آغاز دوبارهٔ پروژه خواهد شد، گاهی نیز اینطور نمیشوند. ما در رقابتی ششماهه برای طراحی یک مرکز موسیقی جدید برای بیبیسی برنده شدیم و پس از آن مدیر کل استعفا کرد. این ربطی به پروژهٔ ما نداشت اما آن را متوقف کرد. صبر کردیم تا مدیر کل جدید منصوب شد؛ سپس او آمد و به دلیل پیشزمینهای که داشت، مایل به ساخت یک بنای جدید نبود و می خواست یک ساختمان را بازسازی کند. بنابراین پروژه متوقف شد. باید بدانید که زمان میبرد و من مدام به خودم یادآوری میکنم که یک پروژه معماری در واقع فراتر از یک فرد به تنهایی است و در حقیقت یک معمار برای دیگران طراحی میکند و باید در زمان مناسب و مکان مناسب باشد.
برای کنار آمدن با استرس چه کار می کنید؟
من تنها یک انسانم و از این حیث قطعا دچار استرس میشوم. ولی من فکر میکنم رضایت و لذت بردن {در کارم} به نحوی آن را متعادل میکند. با وجود تمام این شکستها و ناکامیهای این راه، من شیفته این هستم که هر روز سرکار بروم.
معماری روشهای مختلف زیادی برای ادغام ساختمانها با بسترشان دارد. این درباره نوع ارتباطی است که بین بیرون و درون برقرار میکند. هر نوع بنایی از طریق مشخصی میتواند این کار را انجام دهد. وقتی صحبت از خانه می شود، می خواهید که درعین احترام گذاشتن به نیاز کاربران به حریم فردی باعث شوید افراد احساس کنند با یکدیگر در ارتباط هستند. ممکن است راه حل شما تامین فضاهایی برای دور هم جمعشدن یا از طریق چشمانداز باشد. همچنین ایده
فضاهای اشتراکی قرن بیستمی نیز هست که گاهی ایدهآلگرایانه بوده است. از نظر من یک جامعه باید به خودش شکل دهد. ما باید متوجه شویم تعدادی از پروژه های تخیلی که فضای جمعی را به عنوان بخشی از ساختار خود نهادینه کردند، شکست خوردند.
حالا، به نظر میرسد با خانههایی که {ما معماران} اخیرا در حال ساختن آنها بودهایم، مردم در نقشهای همیشگی قرار گرفتهاند: مسکن ارزانقیمت، مسکن لوکس، مسکن دانشجویی و مسکن برای سالمندان وجود دارد و به جدا کردن مردم به لحاظ جغرافیایی منتهی می شود. زیرا مسکن گران در مرکز شهر قرار و مسکن ارزان در حومه شهر قرار میگیرد. مردم روز به روز بیشتر از هم جدا میشوند و فهم کمتری از نیازهای یکدیگر پیدا میکنند. من فکر می کنم که این منجر به ایجاد جامعهای بیتحمل میشود. بنابراین چیز به این کوچکی و بیاید بگوییم اساسی مانند مسکن دارای پیامدهای عمیق در ارتباط ما با یکدیگر است. به همین دلیل است که من فکر می کنم معماری می تواند نقشی مهم در طراحی ساختمانهایی مسکونی داشته باشد که در آنها افراد مختلف میتوانند در آن کنار هم زندگی کنند. بعدتر ممکن است آنها دریابند که تفاوتهایشان همان نقاط قوتشان است.
1- Fenchurch
2- OBE
3- Royal Academician
4- UCL
5- Dundee
6- Harvard
7- Architectural Association
8- Modular Man – سیستم اندازهگیری بر اساس تناسبات بدن انسان بر مبنای تناسبات بدن مردانه است که توسط لوکوربوزیه ابداع شد. (توضیح مترجم)
9- Yokohama International Passenger Terminal
10- Victoria Beckham