ما با نوعی انقطاع تاریخی روبه‌رو هستیم. از جایی بریدیم و از جای دیگری شروع کردیم. به نظر من اندیشه‌ی ایران‌شهری یعنی بازگشت به خود. رادیو تلویزیون را باز کنید؛ ببینید چه‌قدر درباره‌ی این بازگشت به خود بحث می‌شود. همه‌اش یک الگو پیش رویمان است. ما با شهرمان به مثابه یک جسد رفتار کرده‌ایم؛ یعنی من به عنوان شهرساز، شهرم را کالبدشکافی می‌کنم. مثلاً پزشک قانونی هم پزشک است و مدرک دارد، اما فرق کارش، کالبدشکافی با جراحی کجاست؟ در جراحی یک تیم حواسش هست که مریض زنده باقی بماند. جراح چاقو را که می‌زند حواسش هست عضو دیگری را نبُرد. ولی شهر ما را ببینید؛ پروژه نواب شهر را بُرید، چون یادمان رفت شهر موجودی بی‌جان نیست.

یک روز دوستی مثال جالبی زد. گفت پزشک از اتاق عمل بیرون آمد، از او سوال کردند که چه‌طور بود؟ گفت جراحی موفقیت‌آمیز بود، ولی بیمار مُرد! شهر ما مرده است، هر چند شهرسازان مان خوب عمل کرده باشند. (در گفت‌وگوی منتشر شده در  نشریه‌ی راه ابریشم، شمارهٔ ۳، سال ۱۳۹۴)