این که {حدود} یک ساختمان و اتاقهایش را به سادگی تعریف کنم برای من کفایت نمیکند. خواست من این است که بر ادراک فضایی معماری و احساساتی که مردم را به محیط پیوند میدهد تاثیر بگذارم. تنها زمانی میتوانم چنین کنم که چیزی بیشتر از تعیین حدود اتاقها در نقشه را بر عهده بگیرم. این که من لوازم و اسباب هر اتاق را تعیین میکنم به این خاطر است که میخواهم ایده و کانسپت معماریام را تا آخرین جزئیات هر بنا دنبال کنم. اگر من بخواهم اتاقی با فضایی کامل و بینقص خلق کنم، آنگاه لازم است شخصاً به پوشش کف، اسباب و مبلمان و حتی چیزهایی مانند گلدانها و فنجانهای چایخوری اهمیت دهم. در چنین رویکردی ارتباط بین معماری و طراحی اجزاء آن بسیار محکم است. جنبش باهاوس نیز بر همین رویکرد به مثابه تنها راه تبدیل یک خانه یا محل کار یا هر ساختمان دیگر به یک اثر هنری کامل تاکید کرد. این رویکرد، برای اشکال معاصر زبان معماری نیز تنها راه متقاعد کنندهای است که نتیجهٔ منسجمی به لحاظ ادراک فضایی و طراحی اجزاء به دست میدهد. (در مصاحبهٔ منتشر شده در وبسایت Siedle، سال 2010)