معماری مطابق با تعریف آن یک عمل جمعی است. برخلاف یک مجسمهساز که صبحها بیدار میشود و تصمیم میگیرد مجسمهای بسازد و آن را میسازد، من نمیتوانم یک روز صبح بیدار شوم و تمایل داشته باشم که ساختمانی اداری طراحی کنم. در مورد معماری، لازم است که کسی به آنچه شما طراحی میکنید و میسازید نیاز داشته باشد. معماری تجلی نیازها و خواستها و نیروهایی است که بیرون از شما قرار دارد؛ یعنی در دولت، یک شخص خاص یا در یک جامعه.
در مقام یک معمار، شما هیچ بخشی از اثر خود را با دست خود نمیسازید. شما ملزم هستید که برای تک تک اجزای فیزیکی هر بنا با دیگران ارتباط برقرار کنید، به این صورت که شما دستورالعملهایی را به شخص دیگری میدهید که قرار است با دانش و تفسیر متفاوتش در کار ساختن با شما همکاری کند. منِ معمار همهچیز را نمیدانم و ساختمانی که طراحی میکنم بنای متعلق به خودم نیست. بهترین اتفاقی که میتواند برای یک بنا بیفتد این است که آن بنا زندگی مخصوص به خودش را ایجاد کند. شما به مثابه معمار آغاز داستان را خلق میکنید و معلوم نیست این داستان تا انتها به شکل پیش برود. (در گفتگو با Anna Winston نویسندهٔ وبسایت Dezeen، سال 2016)
بعنوان یک معمار با خاستگاه فکری سوسیال، باز هم مرعوب نگاه کاپیتالیستیه.
شاید بشه اینطور گفت که معماری ایشون یک پاسخ در میان جنگل نظریات بی توفیق معماری در جهان کنونیه!
براش بسیار احترام قائلم و کارهاش رو حاصل مطالعه و نگاه دقیق اش به حرفه اش میدونم ولی قطعا یک آیکون نیست!