نکتهٔ دیگری که ما آن موقع در دورهٔ آموزشی [در دههی ۱۳۵۰ در دانشگاه ملی] داشتیم این بود که به ابعاد دیگر موضوعِ معماری مثل ابعاد اجتماعی، ابعاد اقتصادی و ابعاد فرهنگی توجه وجود داشت. یعنی اینکه فقط ساختمان طراحی نمیکردند و یا موضوع فقط ساختمان نبود؛ بلکه این جنبهها هم موضوعیت پیدا کرده بود. گاهی هنگامی که در آتلیه کرکسیون صورت میگرفت دوستان ما در دانشکدههای دیگر مثل علوم اجتماعی یا اقتصاد به دانشکدۀ معماری میآمدند و کنجکاوی میکردند. برای آنها خیلی جالب بود که [دانشجوی] سال سوم که دارد کرکسیون میکند وارد بحث اقتصادی میشود و یا وارد بحث اجتماعی میشود و آن دانشجوی رشتۀ علوم اجتماعی آن گونه وارد موضوعات نمی شد که دانشجوی معماری وارد میشد. علتش چه بود؟ علتش این بود که نکتهای که آن زمان خیلی به آن توجه وجود داشت و البته ممکن بود بیان نشود این بود که رشتۀ معماری یک بینارشتهای است. یعنی [رشتۀ معماری] یک interdisciplinary است، نه یک رشته مثل علم فیزیک. این را دانشجو حس میکرد و به ابعاد مختلف موضوع توجه میکرد. (در گفتگو با یحیی سپهری، سال 1394، منتشر شده در کتاب «تاریخ آموزش طراحی معماری در دانشگاه شهید بهشتی، دورۀ تکوین»)