من وقتی به طبیعت نگاه میکنم، طبیعت فقط رنگ و بافت و فرم و حجم نیست؛ بلکه هویت هم هست. یک هنرمند نهتنها باید عالِم و تاریخدان باشد، بلکه باید نماد و سمبلهای فرهنگاش را نیز به خوبی بشناسد. هنرمند کارش گستردهتر از کسی است که در آزمایشگاه روی فسیل کار میکند. برای همین هم هست که ما کمتر کسی را داریم که بیاید کار هنرمندان ما را بنویسد و نقد کند و از طرفی، سلیقه و خواهش درونی خود را در آن دخالت ندهد. خوشآمد و بدآمد در هنر وجود ندارد. به رئیس موزهٔ مدرنآرت گفته بودند که آقا جان اگر کاری دیدی که متوجه شدی نمیتوانی آن را درک کنی و از ارتباط برقرار کردن با آن عاجز هستی، از شغلت استعفا بده. بنابراین، ببینید که این پهنهٔ پذیرش چقدر باید باشد.
وقتی شما میخواهی با یک هنرمند صحبت کنی و درمورد خودش و نمایشگاهش بنویسی، این آگاهی، آگاهی انشاءنویسی نیست. ما هنرنویس زیاد داریم. در خارج هم همینجوری است. بیشتر این آقایانی که میبینیم، هنرنویساند؛ خودشان هم اذعان دارند. اینها یا ادبیات خواندهاند، یا تاریخ و یا امثالهم. در مقابلِ این جماعت، ناقد قرار میگیرد. نقّاد در قدیم کسی بود که میآمد میزان خلوص طلا را معین میکرد. حالا ناقد هنر، کسی است که میآید آن را به محک میگذارد و میگوید که چند درصد از آن اثر، هنر است و چند درصد از آن هنر نیست. (در گفتگو با رضا یاسینی منتشر شده در خبرگزاری ایلنا، سال ۱۳۹۶)