من فکر می‌کنم اکنون ما در ایران شرایط استثنایی هنری داریم، چون به هنر و هنرمند توجه بسیاری می‌شود. ولی از طرفی می‌بینیم پایه‌های این بخش مقداری لغزان و بی‌ثبات است. چون سرمایه‌گذاری به اندازهٔ کافی صورت نمی‌گیرد. مثلا در مورد خود موزهٔ هنرهای معاصر تهران اگر شما از من بپرسید به عنوان موسس آن چه نظری درباره‌اش دارم، فکر می‌کنم این موزه یک معجون من‌درآوردی است. موزه باید مجموعه‌اش گسترش یابد. ساختمان موزه کوچک است و بر اساس مطالعاتی که انجام داده‌ام باید هجده هزار متر مربع به وسعت آن افزوده شود. زمانی که موزهٔ هنرهای معاصر ایجاد شد جزء شش تا هفت موزهٔ مهم جهان بود و کلکسیون آثاری که از هنرمندان آمریکایی آن روز داشتیم نظیرش در اروپا هم نبود. ولی اکنون دیگر نمی‌توان این حرف را گفت. چون هر روستای دور افتاده‌ای هم امروز در اروپا یا آمریکا موزه‌ای برای خود دارد که وسعتش سه برابر موزهٔ هنرهای معاصر تهران است. در دنیای خارج در همهٔ زمینه‌ها سرمایه‌گذاری می‌شود. برای موزه باید بودجهٔ خرید آثار هنری در نظر گرفت. هر موزه‌ای در جهان یک بودجهٔ خرید دارد که از هنرمندان آثارشان را می‌خرد تا مجموعه‌اش کامل شود. علاوه بر این باید حقوقی برای موزه و مجموعه‌دار در نظر گرفته شده و به صورت یک شغل در بیاید. چون کسی به صورت افتخاری کار نمی‌کند. از سویی دیگر، به خاطر حاکم بودن قوانین اسلامی در کشور خیلی از برنامه‌ها مجاز نیست و این هم قابل فهم است و ایرادی بر آن وارد نیست. پس باید بودجه‌ای هزینه شود که فعالیت‌های فرهنگی جایگزین آن برنامه‌ها شوند. بالاخره مردم باید سرگرمی سالم پیدا کنند و برای این سرگرمی فقط نباید آدمهای روشنفکر و عجیب و غریب بروند از موزه دیدن کنند.
به هر حال ما دارای یک گذشتهٔ فرهنگی هستیم و باید به فکر یک آیندهٔ فرهنگی باشیم. خوشبختانه اکنون فضا به گونه‌ای است که مردم آمادگی و علاقهٔ خود را نسبت به هنر نشان می‌دند و دولت باید بتواند مشوق باشد و تشویق هم این نیست که دولت فقط پول خرج کند. بلکه تاسیسات زیربنایی لازم را برای گسترش فرهنگ و هنر ایجاد نماید. یعنی دایر کردن موزه‌ها. (در گفتگو با مجلهٔ بخارا، سال 1384)