مهدی حجت

مهدی حجت، متولد سال ۱۳۲۸، معمار، استاد دانشگاه و از بنیان‌گذاران سازمان میراث فرهنگی است.

احیای بافت تاریخی یک اقدام اجتماعی است. احیای صرفاً کالبدی مثل این است که بخواهید جسد مرده‌ای را بزک کنید.

مهدی حجت

هدف شما باید به جای بازسازی کالبدی بنا احیای یک زندگی باشد. بافت تاریخی با خون زندگی که در آن جریان پیدا می‌کند زنده خواهد شد. بافت تاریخی مثل بدن آدمی می‌ماند، اگر دست من خواب رفته باشد تنها کاری که باید انجام دهم تا بتوانم آن را تکان دهم این است که کاری کنم تا خون در آن جریان پیدا کند.

بافت تاریخی ما خواب رفته است؛ باید کاری کرد که خون در آن جریان پیدا کند. خون که جریان پیدا کند شرایط متناسب با خودش را فراهم می‌کند. این هم درست نیست که شما از بیرون به بافت نگاه کنید و برای آن نقشه کشیده و آن را به رستوران، گالری و… تبدیل کنید. اینها جنبهٔ عمومی و اجتماعی دارد. کارهایی است که به خاطر ظرفیت‌های فوق‌العاده زیاد و متنوعی که در آن محیط وجود دارد پاسخ داده می‌شود.

البته شما به یکی دوتای آنها جواب می‌دهید. این گالری و یا رستورانی که احداث می‌کنید و می‌بینید که بازخورد داشته، به این معنی است که خیلی کارها در آن فضا مورد نیاز است که یکی از آنها هم گالری یا رستوران است، اما به این معنی نیست که بهترین کار باشد. با مطالعهٔ اجتماعی و بررسی طبع جامعه است که پی خواهیم برد که آن فضا چه چیز کم دارد. باید رمز زندگی را فهمید که طبع جامعه در آن محیط چه می‌طلبد که فهم آن هم کار ساده‌ای نیست و یک کار فرهنگی- اجتماعی است.

احیای بافت تاریخی یک اقدام اجتماعی است. اقدام فیزیکی نیست؛ احیای صرفاً کالبدی مثل این است که شما بخواهید جسد مرده‌ای را بزک کنید. هیچ خاصیتی ندارد. باید جان بخشید. آن جان‌بخشیدن احتیاج به شناسایی دارد که آنجا چه باید کرد؟ باید دید آن فضا چه لازم دارد؟ قسمت به قسمت بافت با هم فرق می‌کند. چه برسد به این که از شهری به شهر دیگر برویم. مثلاً می‌گویند در کاشان خانه‌ها را تبدیل به هتل کرده‌اند، ما هم در یزد چنین کاری کنیم. اصلاً چنین نیست. بافت یزد طبع، خصوصیات، تقاضا و جامعه‌ای دارد و مردم آن ذهنیاتی دارند، در حالی که بافت کاشان طبع و خصوصیات دیگری دارد که با توجه به آن خصوصیات، شرایطی برای احیای بافت تاریخی آن فراهم می‌شود. (در گفت‌وگوی منتشر شده در مجلهٔ چیدمان، ش ۱۰، سال ۱۳۹۴، به کوشش محبوبه آذرزاده و نیلوفر صالحی ابرقویی)

اولین ضامن بقای بافت تاریخی آگاهی عمومی است.

مهدی حجت

اولین ضامن بقای بافت تاریخی آگاهی عمومی است؛ اولین اقدام همهٔ کسانی که می‌خواهند در جهت حفظ بافت تلاش کنند این است که مردم را به ارزش آن چیزی که در بافت تاریخی دارند آگاه کنند. ولی طبیعتاً تا بخواهد این آگاهی فراهم شود و همه از این ارزش اطلاع پیدا کنند زمان طولانی و آموزش مستمری را می‌طلبد.

در بعضی شهرهای پیشرفتهٔ دنیا در این زمینه اگر شهروندانش ببینند کسی آجری را از دیوار بیرون می‌کشد، معترض می‌شوند چون احساس می‌کنند که با این کار به ارزش‌های مشترک انسانی آنها تجاوز می‌شود. ولی متأسفانه هنوز در ایران این چنین نیست. اگر در محله‌ای در بافت قدیم شهر یزد شخصی خانهٔ خودش را تخریب کند و ساختمانی چهار طبقه با نمای سنگی بسازد، آهالی آن محله خیلی به او اعتراض نمی‌کنند و یا نمی‌توانند اعتراض کنند.

تا زمانی که به ارزش این مکان‌ها پی نبرده باشیم چنین اتفاقاتی خواهد افتاد. بارها این مطلب را عرض کرده‌ام که امروز اگر شخصی به شما بگوید این کتاب کهنهٔ خطی مندرسی را که دارید به من بدهید من کتاب چاپی درجهٔ یک به شما می‌دهم، شما این کار را نخواهید کرد. یا اگر بگوید فرش کهنه‌تان را به من بدهید و در ازای آن فرش ماشینی درجهٔ یک نو به شما می‌دهم، قطعا شما این کار را نخواهید کرد. چون هر پیرزنی در هر روستایی هم درک کرده و فهمیده که این عتیقه است و ارزش عتیقه بیشتر از نو است. اما ما این موضوع را در مورد بناهایمان نمی‌فهمیم. درک نمی‌کنیم که این بنا عتیقه است وگرنه از این ساختمان‌های نو که می‌توان هزارها ساخت. همه می‌دانند که هر چیز منحصر، نادر و تکرارناشدنی گران‌قیمت است. بافت قدیم شهر یزد دیگر تکرار نمی‌شود و شبیه ندارد. چرا الماس این قدر گران‌قیمت است؟ به خاطر نادر بودنش. بافت قدیم شهری مثل یزد هم به الماس و طلا می‌ماند، یعنی چیزی کم و نادر است و جهت کمیابی و ارزش‌های نهفته در آن به خاطر بار فرهنگی فوق‌العاده‌ای که حمل می‌کند موجود بسیار بسیار ارزشمندی است و آنچه که موجب تخریب آن می‌شود عدم آگاهی مردم نسبت به ارزش‌های آن است.

البته که اگر صرف نظر از مردم، مدیران جامع نیز نسبت به این قضیه ناآگاه باشند، با توجه به قدرت و تسلطی که دارند افکار برنامه‌هایی را که متوجه ارزشمند بودن بافت نیست در بافت پیاده می‌کنند و حتما موجب تخریب می‌شوند. پس به طریق اولی واجب است که آنها هم به نحوی از این قضایا مطلع شوند. (در گفت‌وگوی منتشر شده در مجلهٔ چیدمان، ش ۱۰، سال ۱۳۹۴، به کوشش محبوبه آذرزاده و نیلوفر صالحی ابرقویی)

چه ضرورتی دارد که در کشور ما این همه آپارتمان ساخته شود؟

مهدی حجت

باید این مسئله را حل کنیم که چه ضرورتی دارد {که در کشور ما} این همه آپارتمان در کنار یکدیگر وجود داشته باشد؟ ما سرزمین بسیار وسیعی داریم و امکانات‌مان هم گسترده است. اگر این امکانات و استانداردها را شناسایی کنیم و از آن‌ها بهره‌برداری کنیم، آن وقت دیگر لازم نیست شهر تهران یک شهر دوازده میلیون نفری شود. شهر پاریس صد سال پیش دو میلیون و سیصد هزار نفر جمعیت داشت و امروز جمعیت آن حتی صد هزار نفر از جمعیت آن موقع نیز کمتر است. یعنی طی صد سال نه تنها اجازه نداده‌اند جمعیت افزایش پیدا کند بلکه حتی آن را تقلیل نیز داده‌اند. توجه کنیم که داریم در مورد شهری حرف می‌زنیم که بسیار جذاب است و همه دوست دارند در آن زندگی کنند. حالا ببینید آیا در مورد تهران هم همین اتفاق افتاده است؟ به هیچ وجه. ما سیاست‌های فکری غلط را در پیش گرفته‌ایم و نتیجه آن این شده که امروز تهران یک شهر دوازده میلیون نفری است که مساحتش، گنجایش جمعیت آن را ندارد. (در گفتگو با سمیه باقری، منتشر شده در وب‌سایت هنرآنلاین، سال  ۱۳۹۷)

در دانشکده‌های معماری ما فقط سی درصد از مطالب مورد نیاز به دانشجویان عرضه می‌شود.
مهدی حجت

اکنون دانشگاه به جنبه‌های کمّی گرایش پیدا کرده است. در صورتی که در اسلام گرفتن پول برای تدریس حرام است، اساتید ترغیب می‌شوند که برای ارتقاء رتبه، میزان حقوق، و کیفیت بازنشستگی‌شان مقاله بنویسند. این‌ها کارهای غلطی است که در دانشگاه انجام می‌شود و باید سیستم دانشگاه و اساتید ما بری از این مسائل باشد و فقط برای علم و سلامت کار دانشگاهی تلاش کند.

متأسفانه شرایط کنونی این‌گونه نیست و ما از یک طرف معماری خودمان را نمی‌شناسیم و از طرف دیگر با معماری غرب هم کاملا بیگانه هستیم و فقط اطلاعات کمی از طریق چند کتاب ترجمه‌ای دریافت کرده‌ایم یا چند سال به دانشگاه‌های خارج از کشور رفته و برگشته‌ایم و می‌خواهیم مطالب اندکی را که آموخته‌ایم به دانشگاه ارائه دهیم. در هر حال مجموعه‌ی دانشکده‌های معماری ما که اکنون وجود دارند در سطح و شأن دانشجویانی که در آن‌ها تحصیل می‌کنند نیستند، و باید حقیقتا در برنامه‌های آموزشی آن‌ها، کیفیت مطالبی که ارائه می‌شود، و نحوه‌ی تحقیقات و مطالعات و ارائه‌ی آن‌ها تغییراتی جدی ایجاد شود تا وضع مطلوبی در معماری پیش بیاید. {…}

در چنین شرایطی دانشجویان باید از اینکه تمام مطالبی را که لازم است بیاموزند از طریق دانشگاه در اختیارش قرار بگیرد صرف نظر کنند. کاری که خود من هم زمان دانشجویی انجام می‌دادم؛ یعنی دانشجو باید تکالیف و کارهایی که در دانشگاه به او محول می‌شود را انجام دهد و علاوه بر آن به مقدار خیلی زیادی به دنبال تحقیقات، مطالعات، سفر کردن و دیدن آثار معماری نقاط مختلف کشور، خواندن، نوشتن، نقد کردن و بحث کردن برود و پرورش خود را از این طریق تحقق ببخشد. به گمان من در شرایط موجود، یک فارغ‌التحصیل دانشگاه باید هفتاد درصد مطالب را از بیرون دانشگاه و سی درصد آن را از دانشگاه فرابگیرد، وگرنه اگر به مطالب دانشگاه بسنده کند دانشجوی موفقی نخواهد بود. باید دانشجویان برای خودشان پروژه‌هایی تعریف کنند و آن پروژه‌ها را انجام دهند و حتی دانشجویان دانشکده‌های مختلف معماری این کار را با هم انجام بدهند. این جهادی است که باید از خود دانشجویان شروع شود، البته اساتید هم به آن‌ها کمک خواهند کرد. اگر دانشجویان یک چنین نیازی را احساس بکنند که برای ارتقاء، نیازمند یک حرکت جدی بین خودشان هستند، من فکر می‌کنم این حرکت دانشجویی سیستم دانشگاه را هم به دنبال خود خواهد کشید. (در گفتگوی منتشر شده در مجلهٔ سورهٔ مهر، ش ۵۰ و ۵۱، سال ۱۳۹۰)

هویت هر انسان زاییدهٔ سه عنصر جغرافیا، تاریخ و باورهای اوست.
مهدی حجت

از نظر من هویت هر موجود زاییدهٔ سه عنصر جغرافیا، تاریخ و باورهای آن موجود است. یعنی این سه عنصر هویت هر موجود را مشخص می‌کند. بنابراین اگر بخواهیم راجع به عناصر تشکیل دهنده هویت صحبت کنیم باید بگوییم عناصر تشکیل‌دهندهٔ هویت هر موجودی یک، جغرافیا یا محیط طبیعی‌ای است که او در آن به وجود آمده؛ دو، تاریخی است که بر او گذشته است؛ سه، باورها و اعتقاداتی که دارد. هویتی که من دارم مقداری از آن مربوط به این است که در ایران متولد شده‌ام و به شدت تحت تأثیر جغرافیای اینجا هستم. بخشی دیگر مربوط است به آنچه که در طول تاریخ بر من و اجدادم گذشته است، که نسل به نسل منتقل شده و هویت امروز مرا از نقطه نظر تاریخی به وجود آورده. بخشی هم مربوط می‌شود به باورهایی که من دارم، اینکه اسلام را قبول کرده‌ام، و بر اساس این باورها رفتاری از من سر می‌زند. به همین جهت است که ما از هویت ایرانی، هویت ژاپنی، هویت فرانسوی و… صحبت می‌کنیم. (در گفتگو با مهدی کشاورز افشار، منتشر شده در آینهٔ خیال، ش ۹، سال ۱۳۸۷)

مراجعه به معماری قدیم ما حکم حل کردن حل‌المسایل را دارد.
مهدی حجت

من همیشه گفته‌ام که مراجعه به معماری قدیم ما حکم حل کردن حل‌المسایل را دارد. دانشجوی ریاضیات، حل‌المسایل دارد. می‌داند که در امتحان همان سوال‌ها را نمی‌دهند ولی آنها را حل می‌کند. وقتی به معماری گذشته مراجعه می‌کنیم، داریم به یک حل‌المسایل نگاه می‌کنیم. می‌بینیم که وقتی می‌خواستند فلان احساس را به وجود بیاورند، این کار را کرده‌اند. ما نمی‌خواهیم هیچ وقت مثل او عمل کنیم ولی باید ببینیم که سوال چه بوده، جواب چه بوده، چه راه‌حل‌هایی با توجه به فرهنگ و سلیقه و ذوق ایرانی و با مواد و مصالح و تکنولوژی موجود در کشورمان، پیدا شده.

اگر بخواهیم معماری آینده‌مان فرزند خلف معماری گذشته باشد و در امتداد آن حرکت کند و دوباره ما را برگرداند به همان افتخاراتی که در گذشته در حوزه معماری داشتیم، باید معماری گذشته را درک کنیم. کسی که تقلید می‌کند، همیشه از مقلد خودش عقب‌تر است. ما در تمام طول تاریخ از نقطه نظر معماری سرآمد بوده‌ایم. اما الان صد، دویست سالی است که به تقلید افتاده‌ایم. در حالی که گنجینه عظیمی داریم که با ذوق و فرهنگ ما هم سازگار است. ما فرزندان این آب و خاکیم؛ فرزندان تجربیات تاریخی خودمان. مجموعه تاریخ و باورهای این سرزمین است که ما را «ایرانی» می‌کند. برای اینکه معماری ما به قول امروزی‌ها، معماری اسلامی-ایرانی باشد، ما نیاز داریم قواعد را بشناسیم. وگرنه مثل این است که من بخواهم فارسی حرف بزنم اما زبان فارسی بلد نباشم. اگر می‌خواهید معماری‌تان ایرانی باشد، باید معماری ایرانی را ببینید تا بفهمید معماری ایرانی چه طوری است. اگر می‌خواهید معماری‌تان اروپایی باشد، خب بروید معماری آنها را ببینید و از آنها یاد بگیرید.

اگر فرزند این مملکت هستیم و می‌خواهیم معماری این سرزمین را تداوم و ارتقا ببخشیم، اول باید الفبایش را یاد بگیریم. در این صورت است که می‌توانیم به آن زبان هر چه می‌خواهیم، بگوییم. خاصیت زبان این است. وقتی زبان یاد بگیریم، چون زبان را بلدیم و از گذشتگان آموخته‌ایم، حرف آنها را تکرار نمی‌کنیم. حرف خودمان را به زبان آنها می‌زنیم. باید زبان را بیاموزید تا بتوانید حرفی متناسب با امروز بزنید. (در گفتگو با نفیسه حاجاتی، منتشر شده در روزنامهٔ شرق، سال ۱۳۹۰)

ما معماری را می‌سازیم و معماری ما را می‌سازد.
مهدی حجت

معماری کاملاً هویت‌ساز است. رابطهٔ معماری با انسان یک رابطهٔ تعاملی است. یعنی ما معماری را می‌سازیم و معماری ما را می‌سازد. این امر کاملاً واضحی است. شما شخصیتتان بسیار تحت تأثیر آن خانه‌ای است که در آن بزرگ شده‌اید. معماری را افرادی می‌سازند و انسان در این معماری پرورش می‌یابد و از این معماری می‌آموزد که چگونه باشد. معماری می‌تواند انسان را منضبط کند، می‌تواند به چشم انسان نجابت بیاموزد و یا اینکه برعکس باشد؛ یعنی به گونه‌ای باشد که عملاً نانجیبی را تسهیل کند. معماری می‌تواند شما را به قناعت دعوت کند یا به اسراف. بنابراین معماری قطعاً بر انسان تأثیر می‌گذارد. (در گفتگو با مهدی کشاورز افشار، منتشر شده در مجلهٔ آینهٔ خیال، ش ۹، سال ۱۳۸۷)

معماری شکل زندگی را می‌سازد بنابراین تغییر در معماری تغییر در شکل زندگی انسان است.
مهدی حجت

در یک ساختمان، شکل، ابعاد، تناسبات و دسترسی‌ها به شما می‌گوید که چه رفتاری داشته باشید، کجا بنشینید و از کجا نگاه کنید و به کجا نگاه کنید و از کجا نور بگیرید و کجا دست خود را بشویید و کجا بخوابید. این معماری است که تعیین می‌کند لباستان را با دست بشویید یا با ماشین لباس‌شویی، روی زمین بخوابید یا روی تخت، غذاهای سرخ‌کردنی بخورید یا نخورید. مثلا در آپارتمانی کوچک با آشپزخانهٔ باز اگر غذای سرخ‌کردنی درست کنیم کل ساختمان بوی روغن می‌گیرد و فضای خانه پر از چربی می‌شود. یا اگر پذیرایی منزل شما کوچک است عملاً نمی‌توانید مهمانان زیادی پذیرایی کنید و ارتباطات اجتماعی شما به جهت این معماری تقلیل خواهد یافت. یا اگر زیر پنجرهٔ شما جایی برای قراردادن گلدان ندارد عملاً از نگهداری گل محروم هستید. اینها همه را معماری به شما دیکته می‌کند. حتی حالا شما را نیز معماری تنظیم می‌کند. یعنی می‌گوید اینجا که نور زیاد است، این حالت گشودگی را داشته باشید و آنجا که تاریک است حالت دیگر متناسب با تاریکی را در شما ایجاد می‌کند. یعنی رفتار و حالات ما تحت تأثیر معماری ساختمان و شهر است. معماری انسان را باحیا یا بی‌حیا می‌کند. انسان را خشن یا رئوف می‌سازد، انسان را کتاب‌خوان یا بی‌علاقه به کتاب می‌کند و… .

معماری شکل زندگی را می‌سازد، بنابراین تغییر در معماری تغییر در شکل زندگی انسان است. حتی امروزه برای تغییر اعتقادات کمتر از طریق بحث‌های فلسفی و نظری اقدام می‌کنند. برای تغییر نگرش‌ها لزومی ندارد که در مبانی اعتقادی ما تردید ایجاد کنند. تنها کافیست که نوع زندگی متناسب با اعتقاداتی که می‌خواهند رواج دهند توضیه نمایند. (در گفتاری با عنوان «معلم معماری»، منتشر شده در مجلهٔ سورهٔ اندیشه، ش ۶۸ و ۶۹، سال ۱۳۹۲)

ساختمان‌ها مثل نت‌های موسیقی هستند و شهر باید طوری باشد که در آن صدایی مطلوب بشنویم.
مهدی حجت

در ایران به غیراز ضوابطی برای پلان (یعنی در سطح اشغال و میزان تراکم) ضوابط دیگری در زمینه طراحی نمای ساختمان نیست. در حقیقت معمارها آزادند به هر نحوی تصمیم بگیرند و عملا این اتفاق می‌افتد که بیشترین معیاری که مد نظر قرار می‌دهند، حداکثر بهره‌وری اقتصادی است. اما در بسیاری از کشورهای دنیا، نمای ساختمان، ضوابط بسیار دقیق و پیچیده‌ای دارد. حتما باید این ضوابط در ایران هم وضع شوند. البته وضع مقررات برای نمای ساختمان، دو سو دارد؛ از یک طرف ممکن است معمارانی احساس کنند که این قوانین محدودشان کرده و جلو خلاقیت شان را گرفته است. از سوی دیگر، اگر بنا را عضوی از خانواده ای به نام شهر در نظر بگیریم، هر عضو باید ضوابط داخل خانواده را رعایت کند. اگر هر کسی در خانواده هر کاری دوست دارد، انجام بدهد، چیزی از خانواده باقی نمی‌ماند. بنابراین ما مکلفیم به سمت وضع ضوابطی برویم. البته نباید افراط یا تفریط کنیم. نباید مثلا یک مرتبه بگوییم شیشه کلا بد است یا فقط آجر سه سانتی باید به کار گرفته شود. ضوابط پیچیده هستند و باید بر اساس موقعیت، انعطاف پذیری لازم را داشته باشند. ضوابط باید متناسب با شرایط اقلیمی، تکنولوژیک و بودجه مالکان باشند و خب البته وضع چنین قوانینی برای شهر تهران کار ساده‌ای نیست.

نمی شود قوانین مربوط به نمای ساختمان را برای کشور یا شهر تهران یا حتی یک محله وضع کرد. در کشورهای اروپایی حتی هر خیابان دارای ضوابط خاص خود است. وگرنه یک شکلی ایجاد می‌شود که غلط است. ضوابط باید به تناسب بنا و آزادی های معمارش، یک نوع هماهنگی و هارمونی در مجموعه ایجاد کند. به نحوی که مثلا تا وارد محله‌ای می‌شوید هارمونی و نه یک شکلی را احساس کنید.

ببینید، ساختمان‌ها مثل نت‌های یک موسیقی هستند. همان طور که در یک ارکستر باید سازها هماهنگ با هم نواخته شوند تا یک سمفونی را بشنوید، در شهر هم همه اجزا باید با هم باشند تا صدای مطلوبی را بشنویم. اگر قرار باشد هر سازی برای خودش بنوازد، مشکل ایجاد می‌شود. (در گفتگو با نفیسه حاجاتی نویسندهٔ روزنامهٔ شرق، سال 1390)

تخریب بافت تاریخی مثل این است که پدربزرگمان را به دلیل پیری در خانهٔ سالمندان بگذاریم.
مهدی حجت

در بافت‌های کهن ما نوعی از مودت اجتماعی و روابط انسانی مطرح است که باعث شده این خانه‌ها به این ترتیب شکل بگیرند. اگر در جای دیگری از دنیا می‌بینید لته های زمین را از هم جدا می‌کنند و در وسطش یک ساختمان می‌سازند، اینها نوع روابطهٔ انسانی‌شان همین‌طوری است. جدا از هم زندگی می‌کنند. بافت تاریخی ما نشان می‌دهد انسان‌هایی که در این سرزمین زندگی می‌کردند در پیوند با یکدیگر زندگی می‌کردند. بنا بر این وقتی ما اینها را از بین می‌بریم و تبدیلشان می‌کنیم به خیابان‌هایی که به صورت چهارراه با هم اتصال پیدا می‌کنند و خانه‌های جدید در آنها می‌سازیم، فقط کالبد معماری آنجا را عوض نکردیم، بلکه تمام روابط شیرین و پیچیده و متعلق به سالیان سال را از بین برده‌ایم. {…} خانه‌ها فقط محصول روابط انسان‌ها باهم نیست. جغرافیایی که آن خانه‌ها در آن قرار می‌گیرند هم در شکل‌گیری‌شان موثر بوده است. بنا بر این اگر به آبادان و اهواز بروید، جایی که باید وزش باد باشد و کوران شود تا داخل خانه‌ها خنک شود یا اگر به شمال بروید که احتیاج به باد وجود دارد، در آنجا هم می‌بینید که خانه‌ها از هم جدا هستند و شکل متفاوتی از دیگر شهرها دارند. البته روابط اجتماعی آنجا هم متفاوت است. مثلا در شمال درست است که به خاطر اقلیم خانه‌ها از هم جدا هستند، اما به طور عجیبی می‌بینید که همهٔ اعضای خانواده‌ها از داخل حیاط خانه‌های دیگر رفت و آمد می‌کنند. یعنی جغرافیا خانه‌ها را از هم جدا کرده، اما روابط انسانی‌شان اجازه می‌دهد که با هم خیلی نزدیک باشند. یا مثلا در ماسوله می‌بینید که به قدری مردم با هم ارتباط دارند که از سقف خانهٔ یکدیگر به عنوان حیاط استفاده می‌کنند. از طرف دیگر در جایی مثل یزد به خاطر نوع آب و هوا، خانه‌ها و در حقیقت باید گفت آدم‌ها کاملا نزدیک و بی‌فاصله از هم هستند برای این که حرارت را از خودشان دور نگه‌دارند.

بنا بر این مشخص می‌شود که مردمان هر منطقه‌ای طی سال‌های طولانی بر اساس تجربه فهمیده‌اند که چطور باید زندگی کنند. حال امروز وقتی یکباره اینها را بافت فرسوده می‌دانیم و از بین می‌بریم، مثل این است که پدربزرگمان را با همهٔ تجربیاتش به دلیل پیر شدن و از کارافتادگی در خانهٔ سالمندان بگذاریم. در حالی که همان پدربزرگ گرچه فرسودگی فیزیکی دارد اما چیزهایی هم به همراه خودش دارد که می‌تواند آنها را به ما منتقل کند، همهٔ آن تجربه و دانش و دستاوردهای زندگی، گنجینه‌ای از او فراهم کرده است. حالا او اگرچه نمی‌تواند راه برود اما ما از او راه رفتن را نمی‌خواهیم، ما از او انتقال تجربه می‌خواهیم. (در گفتگو با هاجر صدرهاشمی نویسندهٔ مجلهٔ اقتصاد شهر، ش ۲۲، تابستان سال 1393)

شهر خوب و معماری خوب انسان‌ خوب به وجود می‌آورد.
مهدی حجت

معماری هم انسان‌ها را می‌سازد. اگر مجموعه معمارانی باشند که خوب فکر بکنند و این فکر خوب خود را به نحوی در معماری و شهرسازی اعمال بکنند این باعث خواهد شد که مقداری کیفیت زندگی مردم تغییر پیدا بکند. به نظر من معمار یک مربی و معلم است. از طریق معماری می‌شود انسان‌ها را تربیت کرد. اینکه من می گویم آن مشی زندگی مردم است که معماری را می‌سازد، اگر کسی از من بپرسد که به چه ترتیب می‌توان مشی زندگی مردم را تغییر داد من خواهم گفت که یک راهش معماری و شهرسازی است. یک شهر خوب و یک معماری خوب انسان‌های خوبی را به وجود می‌آورد. می‌تواند اینگونه باشد که یک جمعی بیایند و پیشنهادهایی را برای جنبه‌های سخت‌افزاری جامعه بدهند اما این باید به گونه‌ای باشد که فاصله زیادی با زندگی واقعی مردم نداشته باشد. نمونه‌هایش موجود است، مثلا لوکوربوزیه یک مجموعه‌ای را برای زندگی مردم می‌سازند ولی کسی نمی رود در آنجا زندگی کند. یا شهرهایی ساخته می‌شود که خیلی مورد تقاضا و اقبال مردم قرار نمی‌گیرد. برای تربیت کردن کسی باید کنار او بنشیند و با او شروع به حرکت کردن کند. اگر فاصله زیادی با او داشته باشد طبیعتا نمی‌تواند دست او را بگیرد. اما این به این احتیاج دارد که آموزش معماری و جنبه‌های معماری بتواند با یک سرعت قابل قبولی متحول بشود و بتواند به یک منطق ذهنی دست پیدا کند که بتواند بفهمد. یعنی خود را از عادت و عرف اجتماعی خارج بکند و پیشنهاداتی را به جامعه بدهد. مانند یک مربی که تابع شرایط اطراف نیست بلکه سعی می‌کند شرایط اطراف را تابع خود بکند. ما هم امروز به عنوان معلمین معماری و شهرسازی هدفمان این است که دانشجویانی تربیت بکنیم که آن‌ها این امکان را پیدا کنند که با تحولی که در فضای شهری و در فضای معماری ایجاد می‌کنند آرام، آرام زمینه‌ساز تحول ذهنی و زندگی انسان و بهتر زندگی کردن انسان بشوند.

موضوع علم معماری شکل زندگی انسان است نه شکل ساختمان.
مهدی حجت

کسانی معماری را به عنوان یک اثر فیزیکی یا ساختمان در نظر می‌گیرند، بنابراین معتقدند برای فهم آن باید به جوانب دیگر موثر در شکل گیری آن توجه شود. این رویکرد هنگام قرائت معماری صحیح است نه هنگام انشاء آن. موضوع علم معماری شکل زندگی انسان است نه شکل ساختمان. شکل ساختمان وسیله‌ای است که به وسیلهٔ آن شکل زندگی انسان تنظیم می‌گردد. هنگام به وجود آوردن اثر معماری هرکس که بخواهد در مورد معماری مطالعه کند راجع به شکل زندگی (مظروف) که در ظرف آن (معماری) تجلی پیدا می‌کند تحقیق می‌کند نه در مورد شکل ظرف. اگر کسی بخواهد که معماری ایران در دورهٔ ایلخانی یا معماری آلمان در دورهٔ معاصر را بشناسد باید به معماری به معنای واقعی آن نگاه کند. یعنی ببیند که مردم چه خواسته‌هایی داشتند و این خواسته‌ها چگونه در فرم فیزیکی تجلی پیدا کرده است. در واقع این ارتباط بین نیازها و خواسته‌ها و تجلی آن‌ها در فرم فیزیکی است که مهم است. در غیر این صورت چنانچه سال‌ها بر روی کالبد به تنهایی یا خواسته‌ و نیازهای انسان به تنهایی کار شود چیزی حاصل نخواهد شد. معماری محل ازدواج بین حکمت و صناعت است. یعنی محلی که بیانگر نحوهٔ تجلی خواست‌ها و نیازها در صورت فیزیکی اثر است. چنانچه با چنین نگاهی به معماری بنگریم صد البته یک بال آن را حکمت خواهیم دانست و برای فهم آن نیز باید شرایط اجتماعی، فرهنگی و … را بشناسیم. مثلا برای شناخت معماری قاجار باید فضای دوره را نیز شناخت. باید هم از اوضاع اجتماعی و فرهنگی و هم از نوع صناعتی که در آن دوران حاکم بوده است پرسید. خلاصهٔ کلام اینکه ظرف و مظروف هر دو باید با هم دیده و خوانده شوند نه اینکه تنها برویم سراغ ظرف. ظرف یعنی کالبد معماری و مظروف یعنی انسان و زندگی او. هر دو را باید با هم شناخت. (در گفتگوی منتشر شده در وب‌گاه آسمانه، سال 1395)

هر شکلی که باشیم معماری‌مان همان شکل را پیدا خواهد کرد.
مهدی حجت

بارها گفته‌ام که معماری مانند آیینه‌ای است که تصویر ما در آن می‌افتد. ما هر شکلی که باشیم، معماری‌مان نیز همان شکل را پیدا خواهد کرد. اگر که از منظر شهری گلایه داریم، باید از شکل زندگی‌مان گلایه داشته باشیم و اگر هم می‌خواهیم منظر شهری‌مان اصلاح شود باید شکل زندگی‌، روابط‌، سلایق و میزان درک‌مان از فرهنگ را تغییر دهیم تا منظر شهری‌مان ارتقا یابد. (گفتگو با وب‌سایت هنرآنلاین، سال 1395)

منظور از عملكرد بنا، پاسخگویی به نيازهاي ساده بشر نيست. معماری بايد انسان را به سمت تعالی و وجوه مميزه انسانی‌اش سوق دهد. انسان دارای منظومه ذهنی است. آنچه اهميت دارد اين است كه معماری امكان تعالی انسان را فراهم بياورد.
مهدی حجت

منظور از عملكرد بنا، پاسخگويي به نيازهاي ساده بشر نيست. معماري بايد انسان را به سمت تعالي و وجوه مميزه انساني‌اش سوق دهد. انسان داراي منظومه ذهني است. آنچه اهميت دارد اين است كه معماري امكان تعالي انسان را فراهم بياورد. ما نبايد ساختمان بسازيم، بلكه بايد معماري بسازيم، زيرا معماري بايد دست انسان را در زندگي روزمره بگيرد و ياری‌گرش باشد. آنچه هم مورد توجه «لویی كان» است، آنِ بنا است و اينجاست كه معماري انساني شكل مي گيرد. طبق نگاه كان، انسان نمي تواند در هر بنايي زندگي كند و هر ظرفي شايسته مظروف انساني نيست. معماري به همه ما ربط دارد. بايد حقوق معمارانه شهروندان به رسميت شناخته شود. مردمي كه به حقوق معمارانه خود وقوف نداشته باشند، در هر جايي سكني مي گزينند. (روزنامهٔ اعتماد، 1395)