
محمدرضا حائری
محمدرضا حائری مازندرانی، متولد سال ۱۳۳۲، معمار، استاد دانشگاه و منتقد ایرانی است.در کشور ما نقض قانون بسیار بیشتر از نقص قانون است.
بیقانونی و غیر عقلایی بودن، زندگی در کلانشهرهای کشور را بسیار مشکل کرده است. مبارزه برای استقرار قانون که از عهد مشروطه صورت نهادی به خود گرفت و به استقرار پارلمان و مشروط کردن قدرت خودکامه منجر شد، تا امروز برای برنشاندن قانون به جای بیقانونی ادامه دارد. در کشور ما اگرچه به اندازه کافی قانون وجود ندارد یا قوانینمان از دقت و عمق کافی برخوردار نیست، اما رعایت همین مقدار قانون میتواند شرایط معقولتر و منطقیتری را برای زندگی در شهرها و کلانشهرهای ما فراهم کند.
از آنجا که نقض قانون در کشور ما بسیار بیشتر از نقص قانون است، توجه به این نکته بسیار حائز اهمیت است که سرمایهداری تمرکزگرای بیقانون و عدم پایبندی مدیریت شهری به قوانین و طرحهای شهری با اتخاذ تصمیمات ناگهانی و غیرعقلایی، وضعیت حاکم بر کلانشهرهای کشور ما را رقم زدهاند. مهمترین و برجستهترین انعکاس فضایی این وضعیت در دهههای گذشته عقب ماندن شهرسازی از شهرنشینی است و در دوره کلانشهرنشینی ما در ایران، عقبماندگی شهرسازی از کلان شهرنشینی شدت بیشتری یافته است. (در گفتوگوی منتشر شده در مجلهٔ کوچه، شمارهٔ ۷، پیاپی ۲۴، سال ۱۴۰۰)
اوضاع امروز معماری ما نتیجهٔ نداشتن خلاقیت نیست، بلکه چون دانش و سواد معماری درست نداریم، اوضاع معماریمان این گونه است.
مهم است به مفهوم سازماندهی فضا بیتوجهی نشان ندهیم و فکر نکنیم خلاقیت ارجحیت دارد. جامعه از معماران تنها خلاقیت نمیخواهد، دانشی میخواهد که به آنها یاد بدهد چگونه فضا را ایمن، با عملکرد درست، متناسب و زیبا سازماندهی کنند و بعد به سراغ خلاقیت بروند. خیلیها تصور میکنند چون ما در معماری خلاقیت نداریم اوضاعمان چنین است، اما من فکر میکنم کاملاً برعکس است. چون ما دانش و سواد معماری درستی نداریم، اوضاع ما این گونه است. خیلی از هنرمندان و معماران خلاق هستند. ما پایههای اصلی را در شهرسازی و معماری از دست دادیم. سازماندهی خلاق فضا، آفرینش و ساخت معماری حد ندارد و ما نمیتوانیم بگوییم این آخرین حد معماری است. در سالهای پیش رو ممکن است افرادی ایدههای خلاقانهتر بدهند. من اعتقاد ندارم که خلاقیت تمام شده یک چشمهٔ خشکیده است. فکر میکنم همواره میتواند جریان خلاقتری به وجود بیاید. خلاقیت را نه تنها در معماری بلکه در ادبیات و غزلسرایی هم فکر میکردند تمام شده. در صورتی که بعدها کسانی غزلهای بسیار زیبایی هم سرودند.
خلاقیت با نوآوری متفاوت است. در صورتی که همیشه مترادف هم به کار میروند. در خلاقیت اصالت بسیار مهم است. خلاقیت ماناست. اما در نوآوری اصلاً اصالت مطرح نیست و میتواند یک جریان میرا و یا حتی لحظهای باشد. خلاقیت مانایی دارد و هدفش هم ارتباط بیشتر با جریانهای زندگی و انسانی است. اما نوآوری میتواند در هر حوزهای اتفاق بیفتد و به خیلی از جریانات هم ربطی نداشته باشد. خلاقیت در شرایطی باعث شناخت درونمان میشود. معماری قارهٔ ناشناختهای است که به وسیلهٔ معمار کشف میشود و در هر لحظه این قارهٔ ناشناخته امکان کشف بیشتری دارد. خلاقیتهایی که در معماری رخ میدهند به کشف آدمی منجر میشوند. باید اجازه دهیم بین ما و فضاهای معماری دیالوگ به وجود بیاید. خلاقیت در معماری یعنی شناساندن بهتر انسان به خودش و تواناییهایش. خوشبختانه نمیتوان فرمول خاصی برای خلاقیت قائل بود. خلاقیت یک فرایند است. آدمی خودش را طی سالیان در مسیر مراقبه و تفکر قرار میدهد و بعد خلاقیت خودش را نمایان میکند. خلاقیت طی فرایند به وجود میآید و نه یکباره و ناگهانی. (در گفتوگو با کامران افشار نادری، منتشر شده در مجلهٔ معمار، ش ۹۱، سال ۱۳۹۴)
در ایران امروز معماری به نفع سیاست و اقتصاد از صحنه حذف شده است.
مهمترین اصل در آنچه طراحی شهری خوانده میشود مدیریت فضا و فضای مدیریت در شهرهاست و مهمترین مشکل در ایران امروز این است که تعادل سیاسی – اقتصادی چنان صورت گرفته که معماری به نفع سیاست و اقتصاد از صحنه حذف شده است. بنابراین مدیریت شهری در دست نیروهایی که باید باشد، نیست. مدیریت شهری پراکنده است. سازمانهای متعدد مسئول بخشهای مختلف شهر هستند و با تهیه و اجرای طرحهای مجزا، برای تکههای مجزا، روند از دست رفتن کلیت شهر را تشدید میکنند. از طرف دیگر مفهوم قلمرو عمومی به عنوان یک قرارداد اجتماعی نیز از دست رفته است. نهادهای عمومی و دولتی به این قرارداد اجتماعی احترام نمیگذارند وجب به وجب این قلمرو تحت سيطرهٔ ماشین، رانندگی و میزان فروش اتومبیل قرار گرفته است.
طراحی شهری مقولهای مربوط به قلمرو عمومی است و ما ناچار شدهایم برای به دست آوردن دوبارهٔ آن تلاش کنیم. در حال حاضر سازمانهای دولتی در آنجایی که لازم است نمیتوانند دست و پای سرمایه را ببندند، هیچ نوع کنترلی بر ساخت و سازها صورت نمیگیرد. از طرف دیگر در قلمرو عمومی جایی برای مشارکت بخش خصوصی نیست. در دورههای قبل مسئولیت این قلمرو تماماً به دست دولت بود. آب را پهلوی در لوله کرد. پهلوی آسفالت و تأسیسات عمومی شهری دیگر را آورد.
به اعتقاد من مهمترین مسئلهٔ امروز ما در طراحی شهری پاسخ دادن به این پرسشهاست: آیا میتوان دربارهٔ مفهوم قلمرو عمومی شهرهای ایران به عنوان یک قرارداد مورد احترام جامعه به توافق رسید؟ چه کسی باید در این زمینه تصمیم بگیرد: شهروندان به عنوان کارفرمایان غیررسمی اما ماندگار، یا سازمانهای متعدد دولتی به عنوان کارفرمایان رسمی اما ناپایدار؟ و چگونه میتوان ادراک فضایی را در میان شهروندان ایرانی به تجربهای اجتماعی تبدیل کرد؟ (در پاسخ به نظرخواهی مجلهٔ آبادی دربارهٔ طراحی شهری در ایران، ش ۲۵، سال ۱۳۷۶)
دایرةالمعارف مکگروهیل در درون جنبش مدرن نزدیک به بیست سبک را بر می شمرد که چندتایی با روایت مجدد گذشته، آن هم راویانی خلاق چون رایت و کوربوزیه معماری خود را خلق کردهاند و چندتایی بیشتر از گذشته فاصله گرفته و به دنبال «چیز دیگر» معماری خود را بنیان نهادهاند و برخی به کلی قدم در راه بیگذشته نهادهاند. بدین ترتیب در معماری معاصر مانند سایر دورانها، چند جریان معماری بهطور همزمان آرایش و پیرایش فضا را بر عهده گرفتهاند. جریانهایی که ضعیفتر شده و به حاشیه رفتهاند، معماری مبتنی بر سنت، معماری مبتنی بر تاریخ و معماری مبتنی بر بوم هستند و جریانهایی که از حیات بیشتری برخوردارند معماری مبتنی بر نوآوری میباشند که برخی از آنها نوآوری خود را با نوآوریهای گذشته آمیختهاند و برخی سعی در ارائهٔ نوآوری تام دارند. اما مهمترین پدیدهای که در جنبش معماری مدرن اتفاق افتاد و هماکنون از همهٔ جریانهای معماری در کشور ما قویتر است، ساختن بدون معماری است.
با حاکم شدن ساختمانسازی که عبارتست از ساختن بدون معماری، معماری مدرن نیز همانند همهٔ دستاوردهای گذشتهٔ معماری از صحنهٔ شهرها خارج شده و خیابان را سراسر ساختن بدون معماری فراگرفته است؛ تا آنجا که بحران چگونگی مدرن شدن و معاصر شدن شهرهای ما معماری مدرن نیست، معماری مبتنی بر سنت هم نیست. بحران ما در معماری معاصر ساختمانسازی است. (در مقالهای با عنوان «معماری معاصر، معماری مدرن، ساختمانسازی»، منتشر شده در مجلهٔ گفتگو، ش ۱۳، سال ۱۳۷۵)
اقتصاد مبتنی بر درآمدهای نفتی نوعی تنبلی عمیق را در جامعهٔ ایران به طور عام و در تحصیلکردههای ما به طور اخص رسوب داد. نتیجهای که امروز به عنوان مدرس معماری، به عیان آن را لمس میکنم این است که اساتید و دانشجویان ما جستجوگر نیستند، جستجوگر و نه «داده» جمع کن. در دهههای ۴۰ و ۵۰ برای فارغالتحصیلان دانشکدهٔ هنرهای زیبا و معماران خارجتحصیلکرده شرایط آمادهای وجود داشت، برای معمار ملیها و علموصنعتیها هم همینطور، پروژههای عمرانی فراوان و ساختمانهای متعدد و عظیم. بنابراین با مشغولیتهای حرفهایگری و درگیری در ساخت و ساز، فرصت تفکر، گفت و گو و کتاب خواندن کمتر ایجاد میشد. بازار مستغلات بیشتر مشغولیات معماران را تأمین میکرد. در دهههای ۱۳۴۰ و ۱۳۵۰ معماران، شخصیتهای محبوب، متمول، خوشپوش و صاحبمنزلت در جامعهٔ ایران بودند و بر حسب نزدیکی به لایههای قدرت و ثروت تعداد و نوع پروژههایشان مشخص میشد، با علم به اینکه از رقابت و تخفیف و قاپیدن پروژه از یکدیگر در آن دوره در مقایسه با امروز کمتر خبر بود. حجم کارها و پروژههای عمرانی به برکت درآمد نفت شوق نظریهپردازی را نیز ایجاد نمیکرد. اگر بگردیم هم در زمینهٔ معماری و شهرسازی و هم در سایر زمیهها، پژوهشهای مرتبط با دوران پسانفتی ایران یا بسیار اندک و بسیار تخصصی است یا یافت نمیشود.
{…} چند نسل اول معماران فارغالتحصیل اولین دانشکدههای معماری ایران ارج اجتماعی داشتند ولی کم مینوشتند و کم میخواندند. نسبت تولید فکریشان به تولید ساختمانهایشان بسیار اندک بود. در آن زمان یک مجلهٔ هنر و معماری بود که در آن هم مرحوم عبدالحمید اشراق به زور و خواهش و تمنا از معمارها مقاله میگرفت و اگر در محتوای آن نوشتهها دقیق شوید، نوشتهها بیشتر به تشریح سطحی و کمی از پروژهها اکتفا میکردند. در حالی که شش شماره مجله آرشیتکت وارطان از مطالب تحلیلی و عمیقتری برخوردار بودند و در زمان وارطان از درآمد نفت هم خبری نبود. به خاطر در آمد نفت کل نسل حرفهای و متفکر و روشنفکر و اصناف ما تنبل بار آمدند. (در گفتگو با نشید نبیان، منتشر شده در مجلهٔ معمار، ش ۱۰۱، سال ۱۳۹۵)
من {…} معتقدم معماری یعنی واقعیتی که در نهایت وجدان جامعه است. جامعهای که معماری نداشته باشد وجدان ندارد. مهمترین نمایندهٔ شعور و آگاهی هر جامعه معماری است. آدمها باید بتوانند از شهر خود دفاع کنند. میدانید که مسئله شهر اهمیت بسیاری دارد و درست است که ما تهرانی هستیم، اما خیلی از این موضوع سربلند نیستیم؛ ولی یک اصفهانی، یک پاریسی و یا یک فرد اهل یزد احساس سربلندی میکند، چون بهتر از ما که در تهران هستیم میتواند از شهرش دفاع کند. ما نیز باید از شهر خود دفاع کنیم؛ شهری که البرز دارد، کوهدرههای عظیم داشته که میتوانستند هوای تازه بیاورند. اکنون حدود سیچهل سال است است که ادراک فضایی از شهر ما رخت بربسته و معماری از صحنه شهر تهران خارج شده و ساختمان به مفهوم عام کلمه آمده و معماران جایگاه خودشان را فراموش کردهاند. ما میتوانیم برای چهل سال آینده برنامهریزی کنیم و به تهران مطبوعتری دست یابیم. (در گفتگو با سهیلا نیاکان، منتشر شده در ماهنامهٔ آینهٔ خیال، ش ۸، تیرماه سال ۱۳۸۷)
اگر در جامعهٔ ما بحث نقد در معماری ضابطهمند و جدی بود، کارفرما و مردم به حرف ناقد گوش میدادند، چون ناقد دلسوز مردم و معماری است و اصلا مسئول است. در اینجا «د» از لغت «نقد» افتاده و تبدیل به «نق» شده است. یعنی عدهای نق میزدهاند و این نقد نیست. به عبارتی چون خودشان نتوانستهاند موفق باشند، دیگران را مورد سرزنش قرار میدادند. در نقد، کاملاً دلسوزی وجود دارد و وقتی دیده میشود این دلسوزی برای جامعه است، کارفرما باید به این نقدها توجه کند. گاهی ممکن است یک ناقد معماری از ساخت یک اثر جلوگیری کند.
ما باید در ابتدا ناقد تربیت کنیم، بر روی آموزش منتقد کار کنیم و سپس به نقد اهمیت دهیم. به نظر من بسیار مهم است که بتوانیم با یکدیگر گفت و گو داشته باشیم. یکی از شرایط این گفت و گو که این قدر در جامعهٔ ما مطرح میشود و ما خلأ آن را حس میکنیم، نقد است. شما برای نقد داشتن باید بدانید چه میخواهید بگویید. (در گفتگو با نویسندهٔ مجلهٔ آینهٔ خیال، سال 1378)
در طول اعصار مختلف، معماری چهرههای مختلفی از نظر مصالح به خود گرفته است، گاهی خشت به کار رفته، گاهی سنگ، آجر، فولاد، شیشه و غیره. اما در تمامی این دورهها، یک عنصر ثابت است: فضا. اگر ما همه این مصالح را از بین ببریم، فضا باقی میماند. به همین جهت، عنصر اصلی که در طول تاریخ به طور ثابت در معماری وجود داشته و همواره نیز وجود خواهد داشت، فضاست. محور اصلی معماری، فضاست. پس ورای مواد سازنده بنا، آن چیزی که باقی می ماند، فضاست. لذا باید فضا را آگاهانه سازمان داد.
در این میان، سازمان دهنده، معمار است. نقش معمار مشابه نقش رهبر یک ارکستر است. در هر ساختمان، پارک، بندر، فرودگاه و هر چیزی که طراحی و ساخته می شود، هزاران فرد درگیر است، معمار همه اینها را یکپارچه میکند. لذا، معمار، سازمان دهی است که باید به سازماندهی فضا آگاه باشد. (گفتگو با وبسایت انسانشناسی و فرهنگ، سال 1390)
معماری ایران در دو دورهٔ اسلامی و باستان سه معیار اصلی داشته که با آنها در تمام طول تاریخ معماری کرده است. معیار اول فضا بوده و سازه هم از سازمان فضایی تبعیت میکرده است. معیار دوم حریم و سازماندهی حد فاصل و قلمرو عمومی و خصوصی و معیار سوم استفاده از امکانات طبیعی که همه با هم یک کلیت را تشکیل میدادند. تجربهٔ مدرنیته در این بستر به ما یک فرصت تاریخی میدهد. بهترین نمونه مجموعهٔ باغ ملی است. شاید در هیچ کجای ایران این همه اثر جالب توجه معماری یکجا جمع نشده باشند. (گفتگو در میزگردی راجع به هویت ملی در معماری، منتشر شده در مجلهٔ معمار، سال 1383)