
کامران صفامنش
کامران صفامنش، متولد سال ۱۳۲۵، معمار، طراح شهر و پژوهشگر ایرانی است.یک قرن و نیم است که معماری ایران به تولید عکسبرگردان جهان مدرن پرداخته است.
حدود یک قرن و نیم است که تولید معماری در ایران، بدون درک نهادینه شده از مدرنیسم و جهان مدرن به تولید «عکس برگردان» آن پرداخته است. مهمترین حرکتهای محیطی و اندیشههای ساخت در فعالیتهای حرفهای ما به صورت برچسب و شعار و تظاهر دفاتر معماری خود را عیان ساخته است. شعارهایی مثل طبیعتگرایی، پایداری، و غیره. در واقع جامعهٔ حرفهمندان ایدهها را هم نظیر تولیدات، مصالح، ساختهها و حتی اصطلاحات مصرف میکند که متأسفانه خیلی زود هم با تغییر مد آنها را از دست میدهد. انتشار مقالات فرمایشی و عاریه گرفتن مفاهیم از ترجمههای بدون ذکر مأخذ و تهی از هر چیز، حتی تهی از تهی، و بسنده کردن به کاربرد واژگانی شیک و خالی از مغز، نمود عوامفریبی دیگری است که در سطح بالاتری از تجربهٔ مهندسی حضور خود را نشان میدهد و معماران و شهرسازان به عنوان کارگزاران دستگاهی در میآیند که در آن مادیات حرف اول را میزند و بیجهت نیست که در نهایتِ دریوزگی به درجهای نازل از نماسازی یا روبناسازی در طرح هایشان افول میکنند و امکان روزآمد و مؤلف بودن در معماری را از دست میدهند. تصاویر جذابی که ایشان با تکنولوژی و نرمافزارهای جدید ظاهر میکنند، بیشباهت به همان عکس ماری نیست که برای اذهان نحیف حکم مصداق عینی بلندپروازیهایشان را دارد و بدین طریق عوامفریبی که نتیجهٔ بلافصل فرصتطلبی است متداول می گردد.
{…} آیا هیچگاه فکر کردهایم در بسیاری از زمینهایی که بیاندیشه {در آنها} ساختمان میسازیم یا بنایی را احداث میکنیم در طول حیات کرهٔ زمین چیزی بنا نشده بوده است؟ آیا متوجه این بکر بودن و این تجاوز به کره زمین بودهایم؟ آیا ما واقعا به کرهٔ زمین احترام میگذاریم؟ یا اینکه منتظریم ببینیم در غرب چه شعاری مطرح میشود و آنها چه میکنند تا ما هم کاریکاتوروار آنها را ترجمه کنیم و معماریهای آنها را مانند برچسب بر آثار خود الصاق کنیم، بدون آنکه به ارزش و تفکرات پایهای آنها واقف باشیم و به اندازهٔ آنها کار کنیم؟ برعکس، فکر میکنیم ما از همه حرفهمندان جوامع دیگر برتریم اما پیشنهادی هم نداریم. یا به بیان بهتر اصلاً فرصتی برای اندیشیدن نداریم. (در مقالهای با عنوان «بحران اخلاقی و هویت جامعهٔ مهندسی ایران»، منتشر شده در فصلنامهٔ معماری و شهرسازی، ش ۸۴، سال ۱۳۸۵)
ما راجع به یک شهر تصمیم نمیگیریم، شهر خودش تصمیم میگیرد. بنابراین اگر ما بتوانیم شهر را درست بفهمیم راه حلی که برای شهر وجود دارد بیشتر از یک راه حل نیست که آن را خود شهر دیکته میکند. من فکر میکنم که امر شهرسازی امر سلیقهای نیست و یک راه حل برای هر شهری وجود دارد که از برآیند نیروها و تاریخ گذشتهاش و فعالیتها و نظریهٔ آیندهاش زاییده میشود. من کاری را که روی مرکز شهر تهران انجام دادم با این رویکرد بوده و از این نظر آن کار را هم کارساز و هم آن را مادر پروژههای دیگر خودم میدانم. (در گفتگو با مهدی عباسزاده، منتشر شده در فصلنامهٔ آبادی، ش ۵۶، پاییز ۱۳۸۶)
هر چند ممکن است بعضی همکاران من نظری جز این داشته باشند، ولی من معتقدم که معمار باید بتواند آن چه را که به عنوان نظر و دیدگاه بیان میکند بسازد، و در غیر این صورت بهتر است که در طرح آن جانب احتیاط را رعایت کند. به اعتقاد من معمار باید بتواند مابهازای دقیق نظراتش را با ساختههایش نشان دهد، و در واقع زمانی به اظهار نظر بپردازد که در روی زمین چیزی را که بیانگر نظراتش هستند ساخته باشد. در عرصهٔ معماری نیز نمیتوانیم واعظ غیر متعظ باشیم. بنابراین باید در اظهار نظر کردن احتیاط کنیم. و این احتیاط را بهخصوص در مورد آن چیزهایی که هنوز موفق به بوجود آوردنش نشدهایم به کار بریم.
در این جا اشاره من به طور اخص به بحثهایی نظیر نحوه تداوم سنتهای گذشته در معماری امروز و طراحی با الهام از معماری سنتی، و مضامینی از این قبیل است که این روزها چه بر سبیل اقتضای «بازار بحث» و چه بنابر دلسوزی و احساس مسئولیت معماران اندیشمند و دانشجویان کنجکاو و علاقهمند رواج بسیار دارد. البته بحث فلسفی کردن و تولید فکر کردن و به آینده نظر افکندن جای خودشان را دارند و حسابشان از این قضیه جداست. اینها بحثهایی هستند که میتوانند صرفاً از جنبهٔ تئوریک مطرح شوند. ولی به هر حال معمار بدون عملِ معماری یک تئوریسین معماری است، نه یک معمار، و این دو با هم تفاوت دارند. جداً اعتقاد دارم که باید این حساسیت در جامعهٔ حرفهای ما و در میان معماران ما بهوجود آید، و آنگاه که چنین شد دیگر خلط مبحث نخواهیم کرد و همه چیز را با هم در نخواهیم آمیخت، مثلاً مدعی نخواهیم شد که معماری مدرنی که در آن قوس و آجر بهکار رفته باشد و اطاقهایش گرد حیاط چیده شده باشد همان معماری سنتی است و اینها همه با معماری نئوکلاسیک و معماری دوران عتیق یکسان هستند، و حالا که ما معماری مدرن را این گونه میسازیم پس در واقع همان راه معماری سنتی را ادامه میدهیم. (در سمینار «معماری سنتی و نظام آموزش معماری و شهرسازی کشور» در سال ۱۳۷۲، منتشر شده در مجلهٔ هفتشهر، ش ۱۱، سال ۱۳۸۲)
چند دهه پیش در حوزهٔ ادبیات معاصر ایران جنگ بین شعر کلاسیک و شعر نو جریان داشت. چیزی تحت عنوان شعر معاصر ایرانی که حامل هر دو صفت ایرانی بودن و معاصر بودن باشد هنوز به طور وسیع جا نیفتاده بود و در مقابل آن مقاومتهای فراوانی صورت میگرفت. در صورتی که امروزه میبینید در حیطهٔ شعر، نیما جایگاه خودش را دارد، فروغ جایگاه خودش را دارد، شاملو جایگاه خودش را دارد. ولی در مقایسه با این حوزهها یا فرضاً حوزهٔ موسیقی باید بپرسیم ابوالحسن صبای معماری ایران که بود؟ یا حداقل جواد معروفی معماری ایران کیست؟
در معماری به دو نکته باید توجه شود: اول آنکه ایران در شرایط تاریخی و جغرافیایی قرار داشته که اصطلاحاً من آن را چهارراه حوادث مینامم. این خاصیت جذبکنندگی، آزادی، نگاه کردن، تعامل و با آغوش باز پذیرفتن کاملاً در آن دیده میشود و محدودیتی در این موارد برای خودش ندارد. در عین تنوعی که در این معماری وجود دارد، یک صفت یا جنسیت مشترک دیده میشود که به این معماری وحدت میدهد. از سوی دیگر، وقتی به این واقعیتها و پرسش ها فکر میکنیم باید توجه داشته باشیم که متأسفانه معماری در مقایسه با شعر، موسیقی، نقاشی و فیلم برای بهوجود آمدن با مشکلات بسیار بیشتری روبهروست. معماری به بودجه، صرف زمان نسبتاً طولانی و به بانی و حمایتکننده احتیاج دارد. نمیشود مثل شعر که ممکن است یکشبه گفته شود یا نقاشی که در منزل یکماهه کشیده میشود، اثر معماری تولید کرد.
به همین دلیل است که بسیاری از حرفها و طرحها در حوزهٔ معماری معاصر ایران ناگفته و ناساخته باقی ماندند و هیچگاه امکان بروز پیدا نکردند. اگر بسیاری از این طرحها، نتیجهٔ کنکاش طراحشان با مسائلی از قبیل معاصر بودن و ایرانی بودن به وجود آمده و ساخته شده بود، شاید امروز معیارها و چشمانداز وسیعتری برای پاسخ گفتن به سوال هویت ملی در معماری امروز در اختیار داشتیم. (در سخنرانی با عنوان «جستجوی هویت ملی در معماری امروز، آری یا نه؟» منتشر شده در مجلهٔ معمار، ش 27، مهر و آبان 1383)
در بررسی معماری دوران مختلف تاریخی باید به اثرات سه عامل توجه داشت: یکی حامی (Patron) دیگری بنیانگذار (Founder) و دست آخر کارفرما (Client). در بررسی تولیدات معماری دورههای مختلف توجه داشته باشید که چه کسانی در هر یک از این سه جایگاه قرار میگیرند. چون این افراد مستقیماً در نتایجی که به عنوان تولید معماری هر دوره به وجود میآید تأثیرگذارند. در ادامه مثالهای مشخصی در این مورد بیان خواهم کرد. ولی پیش از آن به سیر تاریخی در مقطع معماری معاصر ایران اشاره میکنم. به عنوان مثال، به معماری صفوی که علاقهمندان بسیاری دارد توجه کنیم. در این دوره شیخ بهایی در جایگاه حامی قرار میگیرد. یعنی فیلسوفی انسانگرا که به حوزهٔ معماری و شهرسازی وارد است. آثار دورهٔ صفوی را کنار واقعیت قرارگیری این شخص در موقعیت حامی در نظر داشته باشید. بعد به دورهٔ ناصری و افراد مختلفی که به عنوان بانی و حامی مطرح شدند توجه کنیم؛ مثلاً به سپهسالار که بانی مسجد سپهسالار است و سازندهٔ اولین قسمت ساختمان قدیم مجلس شورای ملی بهارستان. کسی که سالها روی تاریخ ایران کار کرده بود. در اروپا و عثمانی به عنوان سفیر حضور داشته و روی تحولات جهان در آن ایام دقیق شده، یا توجه کنید به تأثیر شخصیتی مثل امیرکبیر. حالا در مقابل این دو فرد، معیرالممالک را در نظر بگیرید که شخصیت و اندیشهای بسیار سطحیتر داشته است. وقتی این شخص در موقعیت حامی قرار میگیرد نتیجه ساختمانهایی است که تنها به روکش و پوشش آنها اهمیت داده شده است. به همین ترتیب، بهتر است توجه کنیم به دورههای بعدی و ببینیم زمان رضاشاه تحت تأثیر مشاوران و وزیران او چه ساختمانهایی ساخته شده و همچنین در دورهٔ پهلوی دوم.
به این ترتیب، نتیجه میگیرم اگر بدانیم که در هر دورهای چه کسانی در موضع بانی، حامی و سفارشدهنده قرار میگیرند، ریشهٔ بسیاری از گرفتاریهای معماری مشخص میشود. (در سخنرانی با عنوان «جستجوی هویت ملی در معماری امروز، آری یا نه؟» منتشر شده در مجلهٔ معمار، ش 27، مهر و آبان 1383)
ترکیب معماری ساختمانها و بافتهای تاریخی در هر شهر با زبان خاص فرهنگ آن ملت صورت پذیرفته که امروز دیگر تقریباً در هیچ یک از ساختههای جدید تکرار نمیگردد. از این رو منحصر به فرد و بیهمتاست. و وجه دیگری از آگاهی جمعی آن قوم را نمایش میدهد. این زبان خود دارای خصلتها و وجوهی است که به گذشتههای بسیار دور، به لحظههای طلوع آگاهی در ضمیر هر ملت، باز میگردد.
بنا بر این کالبد قدیمی شهر محمل بسیار نیرومندی برای اتصال فرد به سابقهٔ فرهنگی است و با این اتصال است که هر فرد میتواند مفهومی از هویت اجتماعی کسب کند و خود را موجودی بداند با هویت و متعلق به جریان تاریخی پیوستهای که از قدیم تا به امروز امتداد یافته است. (در مقالهٔ «بافت تاریخی تهران و نحوهٔ برخورد با آن»، سال 1372)
دو عبارت سنت و مدرنیسم به نادرستی در مقابل هم و کاملا ضد هم مطرح و فرض شدهاند. در صورتی که من بحث تقابل بین سنت و مدرنیسم را یک بحث انحرافی میدانم.
در واقع دو نوع برداشت از مدرنیسم وجود دارد. یک نوع مدرنیسم مستتر در خون و روح و فکر بشر که از ابتدا تا الان وجود داشته و آن را نمیتوانیم در تقابل با سنت قرار دهیم. با سنتیسازی یا رسمی سازی میتوانیم، اما با سنت نه. سنت یک امر متداول، جاری، دائمی و تازهشونده است. هرقدر شما به گذشتهها نگاه کنید انسان را مدرنتر میبینید. {…}
برداشت دیگر از مدرنیسم، پشت سر ماشین بسیار عظیمی قرار میگیرد که برای برخورد با جهان 200 سال است در غرب به راه افتاده است. ولی باید توجه کنیم که این ماشین که هنوز کار خودش را انجام میدهد اصلا مدرن نیست و جنگ بیجهت ما با مدرنیسم به دلیل توهم ارتباط مدرنیسم با این دستگاه است. بنا بر این باز هم تکرار میکنم سنت و مدرنیسم را نمیتوانیم متضاد فرض کنیم. (مجلهٔ معمار، ش 27، 1383)