رم کولهاس | Rem Koolhaas
رم کولهاس، متولد سال ۱۹۴۴، معمار مشهور اهل هلند و برندهٔ جایزهٔ پریتزکر سال ۲۰۰۰ است.معماری {به منزلهٔ یک حرفه} شما را ملزم میکند که تیزبین بمانید و همواره به یادگیری ادامه دهید.
من در آغاز تصمیم گرفتم وارد معماری شوم، چون فرصتی در آن دیدم. هرکس علایق متفاوتی دارد. من واقعاً علاقهٔ بسیار بزرگی به گذران وقت برای نوشتن و فکر کردن در تنهایی دارم، در حالی که در تلاش هستم تا مسائلی را در موقعیتهای کاری فعلی حل کنم.
با این حال من به شدت مشتاق تعامل با آدمها و یادگیری هستم، و یکی از ویژگیهای معماری این است که شما را در زمینهها و موقعیتها ناآشنا قرار میدهد، جایی که شما باید از {ته و توی آن} سر درآورید و اساساً هر بار {کارتان را} از نو آغاز کنید. معماری {به منزلهٔ یک حرفه} شما را ملزم میکند که تیزبین بمانید و همواره به یادگیری ادامه دهید. (در گفتوگو با Emmanuel Olunkwa، منتشر شده در وبسایت PIN-UP، سال ۲۰۲۲)
آنچه دیکانستراکتیویسم تولید کرده بدترین پاسخی است که میتوان به این پرسش داد: «حرفهٔ معماری در این لحظه چه کاری باید انجام دهد؟».
تشکیک من در مورد دیکانستراکتیویستها مبتنی بر پیشفرض آنهاست؛ همین قیاس خام و پیش پا افتادهٔ {آنها} میان یک هندسهٔ ظاهراً نامنظم با جهانی متلاشی شده یا جهانی که ارزشها در آن دیگر به شیوهای ثابت پابرجا نیست. این {قیاس} به طرز ناامیدکنندهای بصری، ترکیبی و بنابراین -به معنایی بسیار سنتی- معمارانه است. و این در نهایت برای من {رویکردی} دکوراتیو است.
من همواره بین منفجر کردن و ساختن چیزها مردد بودم. و در حال حاضر ساختن چیزها ده برابر جذابتر از منفجر کردن چیزهاست. همچنین به این خاطر که انفجار یک لحظه طول میکشد، اما ساختن بسیار بیشتر طول خواهد کشید. به این معنا، دیکانستراکشن هر کار را که میتوانست در معماری انجام دهد انجام داده است. ممکن است دیکانستراکشن یک راه مهم برای تحلیل چیزها و برای آزمایش کردن بوده باشد، اما برای آن آیندهای در حوزهٔ معماری نمیبینم.
{…} آنچه دیکانستراکتیویسم تولید کرده -بر حسب برداشت من از این {پرسش} که حرفهٔ {معماری} در این لحظه چه کاری باید انجام دهد- بدترین پاسخی است که ممکن است بتوانید بدهید. {آثار دیکانستراکتیویستها} به مثابه موضعی زیباییشناختی یا فکری برای یک معمار شگفتانگیز است، اما احتمالاً برای همهٔ دیگر ذینفعان اینطور نیست؛ مثلاً برای مردمی که در این هنگامهٔ کهنهشدهٔ «نارضایتی» یا «ناتوانی» گیر کردهاند. این خیلی جالب یا حتی خیلی قابل تحمل نیست. (در گفتگو با Alejandro Zaera Polo در سال ۱۹۹۱، منتشر شده در نشریهٔ El Croquis، ش ۵۳، سال ۱۹۹۲)
نه فقط شهرها که حتی نواحی روستایی نیز تحت تأثیر بازار سرمایه در حال تغییرند.
در گذشته شهرها کمی کمتر از امروز به تقاضا و خواستههای بازار اختصاص داشتند. در شهرهایی همچون لندن یا نیویورک، ساز و کار بازار، به قیمت از دست دادن هرچیز دیگر، چنان غلبه یافته که این روزها همچون گذشته اشتیاقی به حضور در آنها در خود احساس نمیکنم.
{…} امروز برندهای شرکتهای بزرگ فضا و اتمسفر داخل شهرها را تعیین و در واقع دیکته میکنند. یکجور زیادهروی پیش آمده است: ارتباطات و بازاریابی بیشازحد. برای من شهر امروز همچون سیستمی به نظر میرسد که رفتهرفته به محدودیتهایش نزدیکتر میشود.
{…} من معمولاً در تعطیلات به خانهای در {یکی از روستاهای} سوییس نقل مکان میکنم که به پدر و مادر دوستدخترم تعلق دارد. و متوجه چیزهای عجیبی شدهام. جمعیت روستا کاهش پیدا کرده است، اما با وجود این اندازهٔ روستا رشد کرده است. همهجا ویلاهای مختص اجاره در تعطیلات ساخته شده است. معماریای که ایجاد شده نوع عجیب و غریبی از مینیمالیسم بازاری است. من مردی را دیدم که به نظر میرسید یک کشاورز معتبر سوییسی است، اما بعدا فهمیدم که یک دانشمند هستهای ناراضی اهل فرانکفورت است. زنهایی را دیدم که اهل تایلند، فیلیپین و سریلانکا بودند و به دنبال خانههای خالی میگشتند. بعد متوجه شدم که فقط شهرها نیستند که {تحت تأثیر بازار سرمایه} در حال تغییرند. اتفاق مشابهی در نواحی روستایی و غیر شهری نیز در حال وقوع است.
{…} در نوادا، روی مرز کالیفرنیا و درست بیرون رینو، منطقهٔ بسیار وسیعی است که شرکتهای بزرگ امریکایی نظیر آمازون و گوگل و اپل و والمارت مزرعههای غولپیکر سِرور در آن میسازند. این پارک تجاری حتی از شهری که به آن چسبیده بزرگتر است. ساختمانهای این مجموعه بسیار عظیماند و کاملاً عملکردگرایانه. رخداد بسیار تازهای است که چیزی به این بزرگی میتواند چنین بیصورت و بیشخصیت باشد. (در گفتگو با Johannes Boehme، منتشر شده در وبسایت مجلهٔ The Believer، سال ۲۰۲۰)
اگر از من بپرسید «کدام وجه معماری تو را ناامید میکند؟» پاسخ خواهم داد این که در حرفهٔ معماری حجم بزرگی از تلاش هدر رفته و میزان زیادی از کوشش نادیدهگرفتهشده وجود دارد. بخش قابل توجهی از این تلاش هدر رفته مربوط به فرآیند مسابقات معماری است. مسابقات معماری مجالی برای هدررفت هوش و تفکر معماران است. هیچ حرفهٔ دیگری را نمیشناسم که این موضوع را تحمل کند. همزمان با این که مردم میگویند: «شما معماران مهم هستید و ما از تفکرتان استقبال میکنیم»، اعلام میکنند که: «هشتاد درصد احتمال دارد که نتیجهٔ تفکر شما را دور بریزیم و مطمئن شویم که تلاش شما به هدر رفته است». این وضعیت واقعا دیوانهکننده است. (در گفتگو با Gary Hustwit، منتشر شده در وبسایت Fast Company، سال ۲۰۱۵)
بین آنچه که شما در شرایط ذهنی محض میتوانید انجام دهید و آنچه که در مقام معمار توانایی انجامش را دارید اختلاف فاز جالب توجهی وجود دارد. تفاوت اساسی این است که یک معمار فقط میتواند به معماری تازهتر و بیشتر فکر کند. یک معمار ممکن است بسیار باهوش نیز باشد، اما آن اجبار، که آیا {یک تصمیم} عملی است یا خیر، نوعی از کندذهنی اجباری را به هرچیزی تحمیل میکند. (در گفتگو با Alejandro Zaera Polo، منتشر شده در مجلهٔ El Croquis، سال ۱۹۹۶)
همیشه این موضوع مطرح است که که آیا شما در مقام معمار فرمانبردار کارفرما هستید یا نه؟ به نظر من هم بله و هم نه. برای مثال، ما همیشه مسائل کارفرما را جدی میگیریم، این که چند متر مربع فضا در نظر دارند، یا چه چیزی را میپسند و پرسشهای دیگری از این دست. در واقع گفت و شنود با کارفرما یکی از مهمترین بخشهای هر پروژه است. در عین حال این وظیفهٔ حرفهای ماست که خواستههای کارفرما را به بهترین پیشنهادها برای او تبدیل کنیم. پس اصلاً مسئله این نیست که به آنها اجازه دهید تا به شما بگویند که چه کار کنید، بلکه این است که آن کاری را انجام دهید که آنها از شما میخواهند و گاهی نیز به آنها نشان دهید که چه گزینههای بهتری از آنچه آنها فکر میکنند که میخواهند وجود دارد. (در گفتگو با Imelda Akmal منتشر شده در وبگاه مجلهٔ ARCHINESIA، سال 2018)
من در شهری بمبارانشده متولد شدم که کاملا نابود شده بود و هفت سال نخست حیاتم را آنجا بودم، و میتوانم بگویم که احساسات متفاوتی راجع به آن دارم. بله، من فکر میکنم که شما از {زندگی در شهر مملو از} زیبایی و تناسب سود خواهید برد، اما همچنین فکر میکنم که زیبایی و تناسب ممکن است به شما نوعی حس کاذب امنیت وجودی القا کند. بنا بر این شاید لازم است در هر زندگی مخلوطی از تشویش، بیاعتقادی، عدم امنیت و خلاقیت وجود داشته باشد. فکر میکنم این حوزهها کاملا به یکدیگر نزدیک هستند و به نظرم خاطرجمع بودن راجع به محیط خود و داشتن محیطی که موقعیت را کاملا امن نشان دهد احتمالا در آخر نعمت بزرگی نخواهد بود. (در گفتگو با Vladimir Pozner منتشر شده در وبگاه STRELKA، سال 2018)
فقط پنج درصد از آنچه طراحی میکنیم ساخته میشود. این راز سیاه ماست. ما معماران همچون قهرمانان ستایش میشویم، اما تحقیر شدن بخشی از زندگی روزانهٔ ماست. بزرگترین بخش کار ما برای مسابقات و پیشنهادات مزایده خودبخود ناپدید میشود {و هیچگاه ساخته نخواهد شد}. هیچ حرفهٔ دیگری این اوضاع را قبول نخواهد کرد. اما شما {در مقام معمار} نمیتوانید به این بخش از زحمات خود به چشم ضایعات بنگرید. اینها ایدههای ما هستند که در کتابها به زندگی خود ادامه خواهند داد. (در گفتگو با نویسندهٔ وبگاه SPIEGEL، سال 2011)
این ایده که معماران از قدرتهای ماورایی برخوردارند در جامعهٔ حرفهای نهادینه شده است. این کاملاً به ضرر ماست چرا که هر نوع گفتمان واقعی میان معمار و جامعه را از بین می برد. وقتی خودمان را بالا ببریم باعث میشود هرگونه برخورد با دیگر جنبههای حرفه تقریبا ناممکن شود. چون من به ارتباطات علاقمندم و به نوشتن نیز، دوست دارم بفهمم که مشکلات واقعی و شرایط متغیر چه هستند. شرایط برای معماری در سی سال گذشته بیشتر از دو قرن گذشته تغییر کرده است اما ما همچنان طوری رفتار میکنیم که انگار همان حرفهٔ سابق است. خیلی از چیزها تغییرات بنیادینی کرده مثل قدرت کامپیوتر و مهندسی و ارتباط بین معمار و کارفرما، اما هنوز هم وانمود میکنیم که همان نجیبزادگان پیپبهدست سابق هستیم. در دهه 60 و دهه 70 بخش عمومی اقتصاد بسیار قدرتمند بود اما در دهههای اخیر جای خودش را به شکلهای مختلف اقتصاد بازار داده است. این مساله به شدت بازار معماری را نیز تحت تاثیر قرار داده است. در وهلهٔ اول، از معمار انتظار میرفت به نفع عموم جامعه کار انجام بدهد. اما حالا انتظار میرود منافع افراد خاص و شرکتها را در نظر بگیریم. برای همین هم اگرچه هنوز ارزشهای اساسی و بلندپروازیهای معمارانه را حفظ کردهایم اما این تغییرات، کار معمار را از بیخ و بن دگرگون کرده است. (در گفتگو با اندرو مکنزی نویسندهٔ مجلهٔ Architectural Review، سال 2014)
ما در دنیای بسیار تخت و دیجیتالی زندگی میکنیم که در آن همه چیز قابل دسترس است، هرچند در عوض حافظه در آن به مرور کمیابتر میشود. میتوان گفت که ما محکوم به بودن در زمان حال همیشگی هستیم. {آنچه در بینال ونیز 2014 نشان دادم نتیجهٔ این بود که} فکر کردم مهم است که به عقب برگردیم و پرمایگی باورنکردنی عناصر معماری را که امروز به نظرمان پیش پا افتاده میرسند نشان دهیم. عناصری مثل در، پنجره، دیوار و پله. هدفم این بود که ثابت کنم حرفهٔ ما چقدر هنوز به تاریخ آغشته است و چقدر دانش نهفته و انتظارات ناخودآگاه همچنان وجود دارد. من فکر میکنم این نوعی از تاریخی است که به ندرت از آن خبر داریم. (در گفتگو با اندرو مکنزی نویسندهٔ مجلهٔ Architectural Review، سال 2014)
کاری که فرهنگ از عهدهٔ آن بر نمیآید، معماری نمیتواند انجام دهد. همهٔ ما از این شاکی هستیم که در نتیجهٔ جهانی شدن، با فضاهای شهری یکسان در سرتاسر زمین مواجه هستیم. ما میگوییم که قصد داریم فضاهایی زیبا، با هویت، با کیفیت و منحصر به فرد خلق کنیم. با این حال، شاید این شهرهای شبیه به هم همان شهرهای مطلوب باشند. شاید همین کیفیت بی شخصیت بودن شهرهای ما بهترین زمینه را برای زندگی امروز فراهم میکند. (گفتگو با وبسایت Wired، سال 1996)
معماری بهترین حالتش را در دوران باستان سپری کرده است. رومیها میتوانستند ساختمانهایی با پنج طبقه بسازند. حالا ما با استفاده از آسانسور میتوانیم ساختمانی با ارتفاع یک کیلومتر بسازیم و در آینده بسیار بیشتر از آن. همزمان با این تغییرات، ما در حال انتقال از دورهٔ ساختمانهای صرفا مکانیکی به قلمرو کنترل دیجیتال هستیم. عصری که فرشها میتوانند جای پاها را شناسایی کنند، عصری که دمای اتاق با استفاده از تلفن همراه شما تنظیم میشود. حالا این دنیای پیوستهٔ اطلاعات با معماری ترکیب و تداخل پیدا کرده است. در آینده ممکن است خانهتان به شما خیانت کند. این دنیا قلمروی ناشناختهای است که نظریات معماری با آن بیگانه هستند. ما در نظریههای معماری همچنان مودبانه راجع به تناسبات و مقیاس خوب صحبت میکنیم. (مصاحبه با نشریهٔ تلگراف، سال 2014)
من واقعا از پایین آوردن ارزش معماری تا حد یک تندیس متنفرم. در نتیجهٔ این نوع نگاه که معماری را به مثابه مجمسه میبیند، متاسفانه نقش و مشارکت سایر افراد و تخصصها در ساخت یک بنا نادیده گرفته میشود. بهترین طرحها نیمه معماری و نیمه مهندسی هستند. بنابراین اثر خوب آن است که کاملا به همکاری و کمک مهندسان وابسته باشد. (در گفتگو با محسن مصطفوی، 2016)