سنت قرینه‌ی اجتماعی عادت فردی است، و در هنر همان تأثیر را دارد، یعنی رها کردن هنرمند از تصمیمات مزاحم و غیرضروری تا بتواند تمام توجهش را به تصمیمات حیاتی معطوف کند. زمانی که یک تصمیم هنری گرفته شود، فارغ از این که چه زمانی و توسط چه کسی، دوباره تصمیم گرفتن {راجع به همان موضوع} نمی‌تواند سودآور باشد؛ بهتر این است که این تصمیم به انباشته‌ی عرفی عادات منتقل شود و دیگر ما را زحمت ندهد.

سنت لزوماً قدیمی‌مأبانه نیست و مترادف با رکود نیست. علاوه بر این، یک سنت نیاز به قدمت طولانی ندارد و ممکن است به اخیراً آغاز شده باشد. به محض این که یک استادکار با مسئله‌ای تازه روبرو می‌شود و تصمیم می‌گیرد که چگونه آن را حل کند، اولین گام برای تأسیس یک سنت برداشته شده است. وقتی استادکار دیگری تصمیم بگیرد که همان راه حل را اتخاذ کند، سنت حرکت می‌کند و آن زمان که سومین استادکار از دو نفر قبلی پیروی و سهم خود را ادا کند، سنت کاملاً تثبیت شده است.

بعضی از مسائل به راحتی حل می‌شود، یک نفر در طول چند دقیقه تصمیم می‌گیرد که چه کار کند. بعضی دیگر از مسائل به زمان بیشتری نیاز دارد، شاید یک روز، شاید یک سال، شاید یک عمر؛ در هر مورد راه حل ممکن است {نتیجه‌ی} کار یک نفر باشد. (در کتاب Architecture for the Poor، منتشر شده در سال ۱۹۷۳)