من از مدت اقامتم در فرانسه اندوخته‌هایی داشتم که می‌خواستم همه آنها را در ایران پیاده کنم. در زمان تحصیل در فرانسه تا آنجا که مقدور بود کنکاش می‌کردم، به کنگره‌ها، نمایشگاه‌ها، گردهم‌آیی‌ها و جلسات هنری می‌رفتم که بفهمم که آنها چه می‌کنند که این قدر از ما جلوترند و چرا ما در ایران در تمام رشته‌های هنری عقب افتاده‌ایم. مثالی بزنم: در رشته خودم معماری در فرانسه نظمی که برای ساختن یک بنا در هر شهری از این کشور رعایت می‌شود، باورکردنی نیست. آرشیتکت آن آزادی‌ای را که در ایران و تهران دارد، به هیچ عنوان در فرانسه ندارد و هر ساختمانی که بنا می‌شود تحت کنترل «جامعه معماران ملی فرانسه»، که حکم یک وزارتخانه را دارد، قرار دارد. این دفتر در سراسر کشور فرانسه شعبه دارد و اگر یک آرشیتکت از رنگ یا نور یا مصالحی استفاده کند که برای آن خیابان، مثلاً شانزه‌لیزه، پیش‌بینی نشده و در برنامه نمای بیرونی ساختمان‌های این خیابان گنجانده نشده، می‌تواند به محرومیت از ادامه فعالیت ساختمانی در تمام عمر منجر شود. در صورتی که در ایران، به ویژه تا به‌ امروز هرکس راه خود را می‌رود. ایران که در قرون گذشته، از نظر معماری، در زمره برجسته‌ترین کشورها بود، اکنون از این نظر یکی از پایین‌ترین کشورها است. (گفتگو با مجلهٔ میراث ایران، سال 2014)