کسانی معماری را به عنوان یک اثر فیزیکی یا ساختمان در نظر میگیرند، بنابراین معتقدند برای فهم آن باید به جوانب دیگر موثر در شکل گیری آن توجه شود. این رویکرد هنگام قرائت معماری صحیح است نه هنگام انشاء آن. موضوع علم معماری شکل زندگی انسان است نه شکل ساختمان. شکل ساختمان وسیلهای است که به وسیلهٔ آن شکل زندگی انسان تنظیم میگردد. هنگام به وجود آوردن اثر معماری هرکس که بخواهد در مورد معماری مطالعه کند راجع به شکل زندگی (مظروف) که در ظرف آن (معماری) تجلی پیدا میکند تحقیق میکند نه در مورد شکل ظرف. اگر کسی بخواهد که معماری ایران در دورهٔ ایلخانی یا معماری آلمان در دورهٔ معاصر را بشناسد باید به معماری به معنای واقعی آن نگاه کند. یعنی ببیند که مردم چه خواستههایی داشتند و این خواستهها چگونه در فرم فیزیکی تجلی پیدا کرده است. در واقع این ارتباط بین نیازها و خواستهها و تجلی آنها در فرم فیزیکی است که مهم است. در غیر این صورت چنانچه سالها بر روی کالبد به تنهایی یا خواسته و نیازهای انسان به تنهایی کار شود چیزی حاصل نخواهد شد. معماری محل ازدواج بین حکمت و صناعت است. یعنی محلی که بیانگر نحوهٔ تجلی خواستها و نیازها در صورت فیزیکی اثر است. چنانچه با چنین نگاهی به معماری بنگریم صد البته یک بال آن را حکمت خواهیم دانست و برای فهم آن نیز باید شرایط اجتماعی، فرهنگی و … را بشناسیم. مثلا برای شناخت معماری قاجار باید فضای دوره را نیز شناخت. باید هم از اوضاع اجتماعی و فرهنگی و هم از نوع صناعتی که در آن دوران حاکم بوده است پرسید. خلاصهٔ کلام اینکه ظرف و مظروف هر دو باید با هم دیده و خوانده شوند نه اینکه تنها برویم سراغ ظرف. ظرف یعنی کالبد معماری و مظروف یعنی انسان و زندگی او. هر دو را باید با هم شناخت. (در گفتگوی منتشر شده در وبگاه آسمانه، سال 1395)
معماری یکی از وظایف تفویضی خداوند بر انسان است
معماری ذات اقدس الهی است
فرهنگ است ذوق است هنر است موصقی است عشق است فلسفه است شعر است خلاقیت است تفکر است
معماری یکی از وظایف تفویضی خداوند بر انسان است
معماری ذات اقدس الهی است