در جوامع سنتی اصولاً ما مرتب به پیشینه‌مان تکیه می‌کنیم و به آن اتکا داریم. در حوزهٔ هنر هم مرتب گذشته و تاریخ هنر در اندیشهٔ ما هست، همه شعر می‌دانند و حافظ و مولانا را از بر دارند. این پیوند زنجیروار و نسل به نسل منتقل می‌شود. اما بعد از جریانات جهانی شدن هنر، ایرانی‌ها تا حدودی جایگاه خود را گم کرده‌اند و فکر می‌کنند اگر لزوماً یک کار دکانستراکتیویستی بسازند بهتر از آن است که به اندیشه و تجربهٔ کهن خود رجوع کنند. اما رجوع به گذشتهٔ ایرانی می‌تواند اتفاقاً حرف جهانی هم داشته باشد. اگر قرار است ما صاحب هنر یا اندیشه‌ای شویم، اول باید فلاسفه و متفکران خود را بشناسیم. علت شکوفایی هنر دوران صفوی وجود سه متفکر بزرگ بود: ملاصدرا، میرفندرسکی و میرداماد. هنر همیشه در دوره‌هایی شکوهمند است که تفکر در کنارش باشد. در مورد هنرمندان ما، ناگهان فلاسفه تبدیل به فلاسفهٔ پست‌مدرن شده‌اند و این به ناگهان ارتباط آنها را با پیشینه‌شان قطع کرده است. تفکر پست‌مدرن البته خوب است، ولی مناسبت آن با جامعه باید حفظ شود. (در گفتگو با نویسندهٔ مجلهٔ تندیس، ش ۳۳، سال ۱۳۸۳)