معماری هم انسانها را میسازد. اگر مجموعه معمارانی باشند که خوب فکر بکنند و این فکر خوب خود را به نحوی در معماری و شهرسازی اعمال بکنند این باعث خواهد شد که مقداری کیفیت زندگی مردم تغییر پیدا بکند. به نظر من معمار یک مربی و معلم است. از طریق معماری میشود انسانها را تربیت کرد. اینکه من می گویم آن مشی زندگی مردم است که معماری را میسازد، اگر کسی از من بپرسد که به چه ترتیب میتوان مشی زندگی مردم را تغییر داد من خواهم گفت که یک راهش معماری و شهرسازی است. یک شهر خوب و یک معماری خوب انسانهای خوبی را به وجود میآورد. میتواند اینگونه باشد که یک جمعی بیایند و پیشنهادهایی را برای جنبههای سختافزاری جامعه بدهند اما این باید به گونهای باشد که فاصله زیادی با زندگی واقعی مردم نداشته باشد. نمونههایش موجود است، مثلا لوکوربوزیه یک مجموعهای را برای زندگی مردم میسازند ولی کسی نمی رود در آنجا زندگی کند. یا شهرهایی ساخته میشود که خیلی مورد تقاضا و اقبال مردم قرار نمیگیرد. برای تربیت کردن کسی باید کنار او بنشیند و با او شروع به حرکت کردن کند. اگر فاصله زیادی با او داشته باشد طبیعتا نمیتواند دست او را بگیرد. اما این به این احتیاج دارد که آموزش معماری و جنبههای معماری بتواند با یک سرعت قابل قبولی متحول بشود و بتواند به یک منطق ذهنی دست پیدا کند که بتواند بفهمد. یعنی خود را از عادت و عرف اجتماعی خارج بکند و پیشنهاداتی را به جامعه بدهد. مانند یک مربی که تابع شرایط اطراف نیست بلکه سعی میکند شرایط اطراف را تابع خود بکند. ما هم امروز به عنوان معلمین معماری و شهرسازی هدفمان این است که دانشجویانی تربیت بکنیم که آنها این امکان را پیدا کنند که با تحولی که در فضای شهری و در فضای معماری ایجاد میکنند آرام، آرام زمینهساز تحول ذهنی و زندگی انسان و بهتر زندگی کردن انسان بشوند.