لحظهٔ خلق را نمیتوان آموخت. بحث خلاقیت خارج از هر دستورالعملی قرار میگیرد. هیچ نظام آموزشیای نمیتواند این لحظه را آموزش دهد. مکتب باهاوس تمام کوشش خود را بر همین مسئله متمرکز کرده بود. از 1919 تا 1926 که گروپیوس بهخاطر گرایش سیاسی از دانشکده استعفا داد هنوز دپارتمان معماری را برپا نکرده بود. چراکه معتقد بود دانشجویان هنوز آمادهٔ معماری نیستند. ایجاد کارگاههای متنوع و مختلف از تئاتر و سینما تا شیشهگری در این درسه برقرار بود تا دانشجو را آمادهٔ لحظهٔ خلق کند. هانس مایر وقتی رئیس باهاوس شد سرانجام دپارتمان معماری را گشود. امروزه تعداد انگشتشماری از مؤسسات آموزشی وجود دارد که میتوان این اتصال ویژه میان معلم و دانشجو را در آنها یافت. با وجود این که امکانات فراوان است اما دیالوگ خاصی که میان معلم و دانشجو برقرار میشود از کیفیت دیگری برخوردار است. این دیالوگ است که همهچیز را میسازد. {…} باهاوس اگرچه پروژههای اجتماعی را اجرا کرد (کوشید برای حفظ مدرسه با صنعت مناسباتی بسازد) اما هرگز تعریفی از هنر ارائه نکرد. گروپیوس نسبت به خلاقیت بسیار حساس بود. معتقد بود معلم حق ندارد به دانشجو بگوید چه بکند، بلکه باید کار دانشجو را هدایت کند. ابتدا ایدهٔ او را درک و در پرواندنش کمکرسانش باشد و سقف آن ایده را بنمایاند. اما در اینجا و در هیچکجای دیگر این شیوه رایج نیست. کمتر معلمی را میتوان یافت که آنقدر فروتن باشد تا بهجای تحمیل خود، تنها راهنمای طرح دانشجو شود. (در گفتگو با شروین طاهری و علی گلستانه در مجلهٔ تندیس، ش 345، اسفند سال 1395)
محمدرضا جودت: کمتر معلم معماری را میتوان یافت که بهجای تحمیل خود، راهنمای طرح دانشجو شود
اکتبر 17, 2017 | محمدرضا جودت | 0 دیدگاه