به نظر می‌رسد در معماری امکاناتی واقعی برای بیان همزیستی وضعیت‌های متضاد وجود داشته باشد. ما می‌دانیم انسان در مواجهه با افراط و تفریط به دنبال تعادل است. مثلاً وقتی تلخی زیادی را چشیده‌ایم دلمان شیرینی می‌خواهد و برعکس. این مقایسه می‌تواند به تجربه ما در محیط هم تعمیم داده شود، اینکه وقتی زیادی در تاریکی مانده‌ایم به دنبال نور می‌گردیم و یا وقتی هوا خیلی گرم است دنبال سایه خنک هستیم. به طور مشابه در معماری هم در مواجهه با اتاق‌های بسیار وسیع و باز در مقایسه با فضاهای داخلی محدود به دنبال فضای محصور دنج می‌گردیم. مدرنیسم برای پیوستگی فضای داخل و خارج جنگید تا از سنت‌های رایج گذشته رهایی یابد. در افراطی‌ترین حالت، می‌توان گفت مدرنیسم فضای داخل را به دور انداخت و هنر ساختن «دنیای داخلی» را از دست داد زیرا که معماری مدرن دیگر به فضای تعریف‌شده داخل هیچ احتیاجی نداشت. و در عین حال، پدید آوردن یک فضای داخلی تعریف شده، «دنیای داخلی»، ما را با پرسش‌های مهمی در مورد سرپناه روبرو می‌کند. همچنین راه‌های جدیدی را برای درک روابط با نسخه بدل و متضاد آن، اتاق، که به جهان بیرون گشوده می‌شود، به وجود می‌آورد. ایجاد چنین رابطه‌ای – همزیستی میان وضعیت‌های متضاد – نوعی تکاپوی معمارانه است. (در گفتگو با Einar Bjarki Malmquist منتشر شده در وبگاه Architecture Norway در سال2011)