بیایید به معماری آرامتر نگاه کنیم. معماری اصلاً آن فراوردهٔ سفتشدهای نیست که به صورت یک ساختمان درمیآید. اگر ما به دانشجویان بگوییم معماریِ یک ساختمان چیزی است که از ساختمانی که ملموس است درمییابند یا میفهمند درست است و اگر بگوییم یک ساختمان جلوهای معمارانه دارد که میتواند در مقیاسهای متفاوت فهم شود – یعنی یک ساختمان را از دور ببینیم یک معنا میدهد و از نزدیک، معنای دیگری دارد – حرفمان درست است. ساختمان از جمله ابزارهایی است که معماری به آن متوسل میشود. معماری خیلی پیچیدهتر و مرموزتر از آن است که ما خیال میکنیم و در روزمرگی با آن روبهرو هستیم.
من به مناسبتی مربوط به نوشتن کتابی، تا جایی که توانم اجازه داده به سراغ نظامی گنجوی و «هفت پیکر» وی رفتهام، به این قصد که بعضی نکات که معماران فرصت ندارند ببینند، من برایشان بنویسم و بازگو کنم. نظامی خیلی گذرا در مصرعی بیآنکه بر آن تأکید کند، با کمال آرامش و فروتنی، مانند هزاران نکته و حکمت فاخر دیگر برایمان میگوید: «اگر انسان بخواهد به راز برسد، باید پرده از رمز بردارد». رمز پوشانندهٔ راز است به وسیلهٔ پردهای خاص. حالا به نظر من اگر آدمیزاد بلد باشد معمارانه فکر کند – نه همانند کسانی که معماری را ساده میبینند و به جای آن ساختمان میسازند – یعنی بلد باشند اجزا، عناصر، چوب، آهن و گچی که موجودیت هنری را تحقق میبخشند، زیر کاوش شخصی خودشان ببرند و با نگرشی انتزاعی اینها را ببینند، یعنی صرفاً به کاربردهای روزمره و مکانیکی آنها نگاه نکنند و بتوانند به عمق قضایا بروند و بتوانند به ساز و کاری که آن بنا را به وجود آورده است، نه به صورت ساختمان، بلکه اثر یا قطعهٔ هنری و مانند یک اثر موسیقیایی، یک سعر و … بنگرند، به خیلی از معناها و مفهومهایی میرسند که متعالیاند. پرقدر هستند و به انسان امکان میدهند که در جهان معناهای ناب و زیبایی دست یابند. (در گفتگو با زهرا آرامون نویسندهٔ مجلهٔ رشد آموزش هنر، ش 26، تابستان سال 1390)