از آنجایی که تصور می‌کنم معماری بیش از اینکه یک امر مهندسی و فنی باشد نسبت جدی با فرهنگ دارد، پس مثل هر پدیدهٔ فرهنگی دیگر نیاز به نقد و بررسی دارد؛ اگرچه رویه‌ها و سازوکارهای اقتصادی هم جای خود دارند. درحال حاضر می‌بینیم گفتمان رایج جامعه و آن فهم عمومی‌ای که افراد جامعه از معماری دارند، از منشأ خاصی ایجاد می‌شود. یعنی آن ادبیاتی که در جامعه در حوزهٔ معماری وجود دارد عمدتاً محصول گفتمانی است که بنگاه‌های معاملات املاک تولید می‌کنند و معماران بازاری به عنوان رهبران فکری این بنگاه‌ها به ایجاد این گفتمان‌ها کمک می‌کنند.

بنابراین می‌خواهم بگویم با وجود آن ضرورت از بعد فرهنگی، ما می‌بینیم گفتمان رایج و فهم عمومی جامعه از معماری را گروهی شکل می‌دهند که نه‌تنها متخصص این امر نیستند، نه‌تنها دغدغهٔ فرهنگی ندارند، بلکه به‌شدت به علت اینکه مسئله آنها نازل‌ترین سطح فعالیت اقتصادی یعنی دلالی است، گرایش‌های خاصی را ترویج می‌کنند. البته خود این موضوع هم جای تحلیل جدی دارد که موضوع بحث فعلی ما نیست. از این زاویه ادبیات معماری ما در عرصهٔ اجتماع، از ادبیات یک قشر فرهیخته و متخصص پیروی نمی‌کند و در نتیجه سطح فهم مردم از معماری به‌شدت نزول پیدا کرده است. (در گفتگو با افسانه شفیعی منتشر شده در روزنامهٔ شرق در سال ۱۳۹۵)