به نظر من، البته حمل بر تعصب نشود، از چهار مکتب معروف هنر اسلامی که سهتای آن خیلی هم بارور است مکتب ایرانی اسلام از همهٔ آنها وسیعتر است. آن سه مکتب دیگر یکی مکتب مصری است که مرکزش مصر است که بر مبنای معماری قدیمی مصر استوار است، و بنده به خودم اجازه نمیدهم که راجع به این مکتب صحبت کنم. دربارهٔ این مکتب بسیار زیاد صحبت شده چه به وسیلهٔ خود مصریها و چه به وسیلهٔ خارجیها که در این زمینه، خیلی کار کردهاند. یکی دیگر مکتب شام است که از قسمت غربی ترکیه، یعنی از نزدیک ما، شروع میشود و شام قدیم، سوریه و اردن و لبنان و فلسطین را در برمیگیرد و تا حجاز پیش میرود و در آنجا به معماری مکتب مصر برمیخورد. سومی مکتب مغرب است که این هم یک ریشهٔ ایرانی دارد، هم از لحاظ تاریخی و هم از نظر کسانی که این هنر را به مغرب منتقل کردهاند. این مکتب تمام مغرب عربی قدیم یعنی مراکش و تونس و لیبی و الجزایر را دربرمیگیرد و دو شعبه میشود که یک شعبهاش، شعبهٔ اندلس است، که آن هم جزو مکتب مغرب میباشد که مکتب بسیار وسیعی است و بسیار هم روی آن کار شده است. این مکتب نفوذش را به طرف شرق خیلی پیش نیاورده و همانجا رو به غرب منتشر شده و پربارتر از همه، همانطور که عرض شد، مکتب ایران اسلامی است.
نه اینکه این عقیدهٔ بنده باشد، کتبی که راجع به هنر اسلامی در هر رشتهای نوشته میشود میبینید دو و سه عکس از سوریه و مصر با همهٔ پرباریاش هست و مابقی جملگی تعلق به ایران، هندوستان و یا بینالنهرین دارد. این مکتب اولاً وسعتش از لحاظ جغرافیایی بسیار زیاد است. از بینالنهرین شروع میشود، از ایران فعلی عبور میکند، تمام ایران قدیم و خراسان بزرگ را در بر میگیرد، از آمودریا و کوههای قفقاز بگیرید تا جنوب در مسقط، اثر میگذارد. از این طرف هم که میدانید افغانستان و پاکستان و هندوستان را تا اندونزی فراچنگ میآورد و طوری است که مثلاً اگر شما کتاب تاریخ هنر هند را مطالعه میکنید، دفعتاً از معماری هند که به معماری ایران میرود، اصلاً دنیای آن معماری تغییر میکند و تأثیر معماری ایران ظاهر میشود. و البته منکر این نمیتوان شد که آثار محلی تأثیری بر آنها گذاشته، چنانکه در شهرهای مختلف ما اثر گذاشته است. مانند شیوهٔ معماری یزد و کاشان و نائین، که خودش جزو یزد است، با هم تفاوتهای اندکی دارند ولی بطور کلی از لحاظ اصول یکی هستند. (در مصاحبهٔ منتشر شده در مجلهٔ کیهان فرهنگی، ش ۱۵، سال ۱۳۶۴)