مختص بودن یک طرح به بسترش ارتباطی با سبک معماری ندارد. {طرحی که بخواهد مختص بسترش باشد} باید به «روح مکان»، یا آنطور که اسپانیاییزبانها میگویند «آلما دلوگار»، توجه کند. وقتی به کار خودم مشغولم، خودم را همچون یک کارگردان یا طراح رقص فرض میکنم. زیرا کاری که من میکنم رقص همراه با کارفرماست، کار من مواجههای شاعرانه است. آیا {گفت و شنود با کارفرما در معماری} همچون حرکت به پس و پیش در رقص نیست؟ شما در مقام معمار کارفرمایی دارید که به کار شما معتقد است. اما بیشتر کارفرمایان با من ارتباط برقرار نخواهند کرد اگر به نوعی به کار من معتقد و مؤمن نباشند.
{…} شما در مقام معمار در حال خلق تجربهای چندبخشی، و در عین حال در پیوند با یکدیگر، برای مخاطبان هستید. چنین بنایی بسیار اکتشافی خواهد بود و نیاتی در پیوند با رقصپردازی دربارهٔ فضا وجود دارد؛ رقصپردازی اتصال نقاط مختلف در فضا به وسیلهٔ بدن {رقصندگان} است. به نظر من معماری امری است همچون طراحی رقص. این نوع از تفکر درک منطقی را به کناری میگذارد و مستقیما به سوی انگیزههای درونی گام برمیدارد. این یک شیوهٔ قدیمی از اندیشه است و کار مرا در همهٔ سطوح فرامیگیرد؛ این یک روند فکری شسته و رفته نیست. معماری مطمئناً یکجور گردش است. سوار خیال میشوید و اجازه میدهید اندیشههایتان شما را به گردش ببرد. {اندیشههایتان را آزاد بگذارید} و بیش از اندازه آنها را کنترل نکنید. (در گفتگو با Ana Bogdan، منتشر شده در وبسایت The Talks، سال ۲۰۱۷)