
ایرج کلانتری
ایرج کلانتری، متولد سال ۱۳۱۶، معمار و استاد دانشگاه ایرانی است.مدرس معماری باید سعی کند شخصیت دانشجو را پرورش دهد، نه این که شخصیت خود را به او تحمیل کند.
به نظر من هر اثر ارزشمند باید واجد دو خصوصیت عمده باشد؛ اول تازه بودن یا نوآوری به نحوی که فراخور زمان باشد و دوم آنکه امکان تاریخی شدن را پیدا کند. چگونه میتوان این خصوصیات را به دانشجو انتقال داد؟ شک دارم از طریق بحثهای منطقی بتوان به چنین هدفی رسید. استفاده از تجربهٔ کار حرفهای از ابزار مهم این انتقال است که متأسفانه در نظام آموزشی ما برای این مهم جایی قائل نیستند. اصولاً در زمینهٔ کار حرفهای نیز استفاده از تجربهٔ خود چندان امکانپذیر نیست. کندی بسیار در اجرای کار و فاصلهٔ طولانی بین طراحی تا تکمیل بنا امکان ارزیابی طرح از ایده تا اجرا را از معمار سلب میکند.
نکتهٔ دیگری که باید به آن اشاره کرد پافشاری اساتید دانشگاهها بر پیشفرضها و نظام ارزشی خودشان است. آنها حاضر نیستند در دیدگاههای گذشتهٔ خود تجدید نظر کنند. برای مثال کسی که در دورهٔ تسلط مدرنیسم در دانشگاههای داخل یا خارج پرورش یافته بر ذهنیت قبلی خود پافشاری میکند، در صورتی که دانشجویان شاید به علت جوانی با سرعت بیشتری تغییرات را پذیرا میشوند و به گرایشهای جدید جلب میگردند. به عنوان یک تذکر به همکارانی که در زمینهٔ آموزشی فعالیت میکنند باید بگویم که سعی کنند شخصیت دانشجو را پرورش دهند نه این که شخصیت خود را به او تحمیل کنند. اگر کسی عهدهدار تدریس است خود نیز باید جستجوگر باشد و دایماً بیاموزد. (در گفتگوی منتشر شده در مجلهٔ آبادی، ش ۴، بهار ۱۳۷۱)
معماری فقط هنر یا تخصصی که باید سفارش و تقاضا داشته باشد، نیست. معماری سبک زندگی را رقم میزند و مطبوعات و رسانههای مرتبط به این موضوع هم وظیفهشان در همین راستا تعریف میشود. مطبوعات باید سلیقه تولید کنند. مطبوعات باید مبادی زندگی شهری و ارزشها را به مخاطبان و جامعه شهری نشان دهند. قبل از انقلاب، نشریات آرشیتکت، معماری نوین و دیگر مجلاتی که بسیار وسیع با تیراژ زیاد از آمریکا، فرانسه، ایتالیا و انگلستان به ایران فرستاده میشدند، این موضوع را حمایت میکردند. امروز باید دنبال این سؤال باشیم که اکنون فضای معماری معاصر و بهتبع آن سبک زندگی در شهرها، چطور از سوی نشریات بررسی میشود. (در میزگردی با موضوع رسانههای معماری، با حضور محمد محمدزاده، احمد زهادی و سعید برآبادی، منتشر شده در روزنامهٔ شرق، سال ۱۳۹۶)
امروز یک مسئلهای وجود دارد که عمومی است و اصلاً محدود به جغرافیای ایران نیست. در دههٔ چهل که من از دانشکده فارغالتحصیل شدم یا حتی پیش از آن و از همان سال سوم تحصیلم برای من کارفرمای بالقوه وجود داشت. برادر من با هفت سال اختلاف سنی از من میتوانست از طریق حقوقی که میگرفت پساندازی داشته باشد که در منطقهٔ دروس پانصد متر زمین بخرد و از من بخواهد که در آن زمین برای او ویلایی بسازم که آتلیهٔ نقاشی در آنجا داشته باشد. آیا امروز چنین سفارشدهندهای وجود دارد؟ مسلماً نه. برای اینکه هیچکس از پسانداز حقوقش نمیتواند مالک چنان زمینی شود و دوماً هیچ عقل سلیمی امروز حکم نمیکند که در پانصد متر زمین ویلا بسازد که آتلیه هم داشته باشد. حتما باید بنایی ساخته شود که چند برابر قیمت زمین فروخته شود.
بنابراین میخواهم بگویم که امروز فارغالتحصیل دانشکدهٔ معماری اصلاً سفارشدهندهٔ بالقوه ندارد. در نتیجه این مسئله به دوران برمیگردد. ما آدمهای خوشبختی بودیم که دورهای متولد شدیم و زندگی کردیم که بهواسطهٔ قشر متوسط مدام برایمان کار وجود داشت. در آن شرایط با آدمهای فرهیختهای مرتبط میشدم که ثروتشان فکرشان بود و با محدودیتهای مالی که داشتند به من رجوع میکردند که برایشان خانه بسازم و قرار هم نبود که همه این خانهها به یکدیگر شبیه باشند. مثلاً برای مهشید امیرشاهی یکجور خانه ساخته میشود و برای نجف دریابندری جوری دیگر. این یک فرصتی بود که برای ما وجود داشت و امروز اصلاً وجود ندارد. با همه این محدودیتها صمیمانه میگویم که من از کسانی که یک روزی شاگرد من بودند کار یاد میگیرم. بچههای جوانتر فکرهای عالی دارند اما فرصت تحقق ایدههایشان نیست و نمیدانم مقصر این آشفتگی موجود کيست و واقعاً متحیرم. (در گفتگو با روزنامهٔ شرق به مناسبت انتشار کتاب «معماری معاصر ایران»، سال ۱۳۹۷)
معمار در جامعهٔ ما وسیلهای شده است که بایستی امیال کارفرما را پیاده کند. این اساسیترین مشکل این حرفه شده است. صرف نظر از بخش خصوصی که سرشار از مشکلات اینچنینی است، در بخش دولتی نیز تمام ارزشهای تخصصی کار متأثر از جنبههای اقتصادی است که وقتی این مشکل با بیصلاحیتی مدیریتها توأم گردد طرح از زمان طراحی تا زمان اجرای آن به درازا کشیده میشود.
من به عنوان نمایندهای از شرکت مهندسان مشاور، از اول انقلاب تا کنون حدود هشتاد طرح مصوب عمرانی بزرگ کشور را تهیه کردهام. از این تعداد شاید ده طرح آن به مناقصه رفته در حالی که تنها سه مورد آن به مرحلهٔ اجرا رسیده است و تازه هیچیک به مرحلهٔ کامل بهرهبرداری نرسیده است. توجه کنید چقدر این پروسه طولانی و کند است. طبیعتاً هیچگاه معمار در جامعه جایگاه پیدا نمیکند و جامعه حضور او را که با نمود عینی همین طرحها توأم است، احساس نمیکند. (در میزگردی با حضور بهنام ذکایی و احمد گشایشی، منتشر شده در مجلهٔ معماری و شهرسازی، ش ۲۸ و ۲۹، سال ۱۳۷۳)
جمعیت کثیری در متن و حاشیه شهر تهران زندگی میکند و این جمعیت حتی خبری از ارتباط و اتصال خودش با فضای موجودی که در آن زندگی میکند، هم ندارد. یعنی نمیداند از کانال ترافیک و یا پیادهرو چطوری گذر کند. رفتار و آداب شهرنشینی را نمیداند. من طی سالها به تدریج متوجه شدم که آداب فضای شهری چیست. متوجه شدم که در شهر پا برهنه نمیتوانم بدوم یا نمیتوانم در پیادهرو، توپ فوتبال شوت کنم ولی الان این اتفاق به طور ناگهانی رخ میدهد. بنابراین یک طرف قضیه این است که به میزان فارغالتحصیلانی که وجود دارد، موقعیت شغلی و کاری نیست و طرف دیگر قضیه هم به کار نظری و تجربی معمارها برمیگردد که الان به نسبت گذشته کمتر شده است. من در جوانی متقاضی و سفارشدهنده بالقوه برای کار داشتم که این دلایل مختلفی داشت؛ از جمله اینکه من توأمان هم کار حرفهای و تجربی انجام میدادم و هم به کلاس تاریخ و هنر میرفتم و به دانشم اضافه میکردم. الان کارگاه معماری وجود ندارد که فارغالتحصیلان معماری در آن تجربه کسب کنند و با مهارتهای فنی معماران باتجربه آشنا شوند. به همه بحثها این را هم اضافه کنید که ما در جامعهای زندگی میکنیم که سلیقه و ذائقه عمومی پایین است و مردم ترجیحات زیباییشناسانه و کیفی ندارند. الان در تهران به یکباره موضوع تئاتر، سینما، کنسرت، سمینار و نمایشگاه داغ شده و تعداد مراکز فرهنگی، افزایش پیدا میکند که امیدوارم این کار خودش را بکند و روی سطح سلیقه و ترجیحات زیباشناسانه جامعه تأثیر بگذارد. (در گفتگو با سمیه باقری نویسندهٔ وبگاه هنرآنلاین، سال 1397)
وجه آرتیستی معماری این است که من باید جواب یک سؤالی که صد نفر دیگر دادهاند را با امیال شخصی خودم طوری بدهم که متفاوت از بقیه باشد. آن موقع {در دوران پهلوی} انگیزه رقم زدن این اتفاق متفاوت برای معمارها وجود داشت ولی الان این انگیزه از بین رفته است چون معمار باید عوامل اقتصادی و سرعت کار و همچنین تقاضا و سلیقه سفارشدهنده را هم در نظر بگیرد. این یک پارامتر است و پارامتر دیگر این است که اصولاً در جوامعی که به نوعی در آن دموکراسی برقرار است، قشر متوسط جامعه بزرگ میشود و وقتی قشر متوسط در هرم سنی و وضعیت جامعهشناسی یک جامعه رشد میکند، سلیقه عمومی هم متوسط میشود، در صورتیکه جامعه مصرفی در یک دورهای خودش را به هدایت یک بخشی از الیت جامعه میسپرد. الان مشکلی که در جامعه ما به وجود آمده این است که تمام نظامهای ترجیحی جامعه کمی است و هیچ معیار و شاخصی برای سنجش کیفیت وجود ندارد. یعنی شما حتی اگر بخواهید غذای خوب بخورید هم به جایی میروید که کباب متری به شما بفروشند! در نتیجه اوضاع تحولات تاریخی در جامعه ما طوری شده که بزرگترین آسیبش غلبه کمیت بر کیفیت است. (در گفتگو با سمیه باقری نویسندهٔ وبگاه هنرآنلاین، سال 1397)
به نظر من حرفهٔ شهرسازی در کشور ما اهمیت طراحانهاش را از دست داده است. یعنی طراحی در شهرسازی اصلا مطرح نیست. این حرفه تحت غلبهٔ علوم انسانی یا برنامهریزی شهری کاملاً با انتظارات ما متفاوت است. هیچ نوع هماهنگی بین گروه معماری و شهرساز دفاتر مهندسی وجود ندارد. معماران شهرسازان را آدمهایی میدانند که فقط حرف میزنند و عمل نمیکنند. شهرسازها هم معمارها را قبول ندارند. مدتی است که پروژههای بزرگ و کلان (پروژههایی که عناصر متعددی را در کنار هم قرار میدهد) را در واحد شهرسازی مدیریت میکنم. ارزیابی من این است که اعتبار طراحانهٔ این پروژههای از پروژههایی که در آتلیههای معماری انجام میشود خیلی نازلتر هستند. یعنی دوستان ما در این مجموعهها پاسخگوی توجیه اقتصادی پروژه هستند، مفاهیم بسیار خاصی به کار میبرند و مرحلهبندی پروژهها هم بسیار درست است، اما جلوههای هنری ندارند. شهرسازان جوان از حضور طراحانه یا کار طراحانه کردن، با وجود داشتن استعداد، میترسند و فقط به کار برنامهریزی و مطالعات علاقه نشان میدهند. تمام بحثهای ما بار نظری دارند، حتی در فضای شهری هم زیباییشناسی مورد توجه قرار نمیگیرد. با مفاهیم علوم اجتماعی وارد بحث شهرسازی میشوند، ولی از بعد زیباییشناسی به موضوع نمیپردازند. (در گفتگو با محمدحسین جهانشاهی و سحر افشار پورقربان نویسندگان مجلهٔ جستارهای شهرسازی، ش ۱۷ و ۱۸، پاییز و زمستان سال 1385)
اشکال {کار ما در دورهٔ پهلوی دوم} در این است که قبل از اینکه راجع به الگوی سکونت فکر کنیم، تقلید کردیم؛ و این الگو ها را با وضعیت خود وفق ندادیم. مسکن فردی داریم و مسکن جمعی. در امر توسعه ناگزیریم که براساس زیرساختهای محدود در جامعۀ شهری، ظرفیت اسکان را بالا ببریم و جواب رشد جمعیت را بدهیم. تمام جمعیت شهری که با شتاب درحالِتوسعه است، نمیتوانند خانۀ منفرد داشته باشند. خب طبیعتاً ایران هم در آن موقع به تجربۀ بعد از جنگ و ضایعات و خرابیهایی که داشت، نگاه میکرد. حکومتهای بعد از جنگ جهانی دوم به این سمت رفتند که خسارتها را سریع و با شیوههای صنعتی جبران کنند؛ بنابراین به دنبال سکونت جمعی رفتند. سکونت جمعی اقتضائات خاص خود را ایجاب میکند، باید دانست که برای چه قشری و با چه درآمدی ساخته میشود. ما در این قسمت یک شکاف مطالعاتی داریم؛ یا ضرورتهای آن دوره مثل استحمام و بهداشت باید تبلوری در فضای زندگی پیدا میکرد. آن الگوی سکونت که دور حیاط مرکزی بود، نبود، گرما با هیزم تأمین میشد، در شرایط سخت زمستان برای استفاده از دستشویی از یک طرف حیاط به طرف دیگر میرفتند تا اینکه حمام هم وارد عناصر طرح در ساختمان شد. به نظر من یک جاهایی مدرانیزسیون مسائلی را تحمیل میکند که باید با تأمل، با خصلتها و ویژگیهای فرهنگی و بومی وفق داده شوند. ما این غفلت را داشتیم، شتاب مدرنیزاسیون در مملکت زیاد بود، منابع مالی محدود بود و مسائل دیگر. ضمن اینکه این اتفاق محدود به تصمیمات حکومت خاص ما نبوده، ما متعلق به نسلی هستیم که از نظر تاریخی در دوران ما مفهوم توسعه یا پیشرفت یک مفهوم جهانی شد؛ یعنی سازمان ملل متحد و جهان بینالملل در فکر ارزیابی و تقسیمبندی حوزههای جغرافیایی مختلف به دستههای عقبمانده یا جهان سوم، درحالِتوسعه و توسعهیافته بود. در حقیقت ما دستپروردۀ همین واژۀ پیشرفت یا توسعه هستیم، یعنی پسزمینۀ فرهنگی که در جامعه شکل گرفته بود. (در گفتگو با سیده شیرین حجازی نویسندهٔ وبسایت کوبه، سال 1396)
من با اسناد و قرائن بسیاری می توانم بگویم که در بیشتر ساخت و سازهایی که در مملکت ما انجام می گیرد اعم از خصوصی و غیر آن، معمار نقشی ندارد. در باقی موارد هم آنها وظیفه ی معمارانه ی خود را انجام نمی دهند. وضعمان خیلی خراب است. (در گفتگوی منتشر شده در ماهنامهٔ شهر و ساختمان، سال 1384)
فرهنگ شهرنشینی امری است که یک روزه به دست نمیآید، بلکه به زمان نیاز دارد تا به تدریج هضم و جذب شود تا بتوانیم خود را با آن تطبیق دهیم. وقتی این تغییر ایجاد شد دیگر فرقی نمیکند که در کدام محله باشید بلکه این تدریج خیلی اهمیت دارد. در دنیای امروز ما شاهد تحولات و جابجاییهای اجتماعی و اوج آن «انقلاب» هستیم و در حالی که تعداد کثیری از مردم از حاشیه به متن شهر یا از متن شهر به بخش شمالی شهر آمدهاند اما هنوز با فرهنگ شهرنشینی آشنایی کامل ندارند. (مصاحبهٔ منتشر شده در کتاب اندیشهٔ معماران معاصر ایران، سال ۱۳۸۹)
به نظر من یک ویژگی بارز معماری شرقی یا معماری سنتی ما نسبت به معماری مدرن یا معماری غربی این است که در معماری ما یک وجه اسرارآمیزی وجود دارد که در معماری غربی نیست. معماری ما پیچیده و پنهان است و باید فضاهای آن را کشف کنیم ولی معماری غربی شفاف یا به اصطلاح ترنسپرنت است. یعنی شما از نمای یک ساختمان جدید میتوانید حدس بزنید داخل آن چه میگذرد. در معماری شرقی فضاهای انتقالی در عرصهٔ عمومی به عرصهٔ خصوصی متعدد است. یعنی به اصطلاح امروزی ما سکانسهای متعددی از عرصهٔ عمومی تا عرصهٔ خصوصی داریم که آن را در معماری غربی نداریم. ما در یک خانهٔ سنتی شرقی از یک هشتی وارد میشویم و از فضای تاریک راهرو میگذریم و آرام آرام به یک فضای پرنور و درخشان (حیاط مرکزی) میرسیم که در هر چهار سمت آن اتفاقات متفاوتی افتاده است و به هر قسمت بخواهیم وارد شویم باید از مرحلهٔ انتقالی بگذریم. من خیلی به دنبال این پیچیدگی جذاب هستم. البته این پیچیدگی اشکالی در عملکرد به وجود نمیآورد. اتفاقا میتواند خیلی هم به وجه کاربردی آن بنا کمک کند. (مصاحبهٔ منتشر شده در کتاب اندیشهٔ معماران معاصر ایران، سال ۱۳۸۹)