
استن الن | Stan Allen
استن الن، متولد سال ۱۹۵۶، معمار، استاد دانشگاه و نظریهپرداز اهل امریکاست.برای یک معمار هیچچیز ترسناکتر از آزادی کامل هنری و یک عرصهٔ باز نیست.
معماری بر خلاف سایر فرمهای هنر، باید در ارتباط با واقعیتهای موجود روی زمین آشکار شود، و این امر با روشی مرتبط است که در آن از محدودیتها به طریقی مثبت استفاده کنید. من همواره متقاعد شدهام که وقتی محدودیتهای بیشتری دارید کارهای جالبتری انجام میدهید.
برای یک معمار هیچچیز ترسناکتر از آزادی کامل هنری و یک عرصهٔ باز نیست. ما به محدودیتها نیاز داریم تا در برابرشان مقاومت کنیم و این {پروژهٔ دیترویت} یک تمرین و آزمایش در مجموعهای جالب و پیچیده از محدودیتها بوده و امیدواریم که جرقههایی از خلاقیت و نوآوری را از سوی ما برانگیخته باشد. (در گفتوگوی منتشر شده در مجلهٔ Dimensions، شمارهٔ ۲۹، سال ۲۰۱۶)
استفادهٔ لوکوربوزیه از نور تحت تأثیر سینما بود.
یکی از وجوه مهم کار لویی کان حس لایهبندی فضایی است؛ «پیچیدن ویرانهها دور بنا»، که اجازه میدهد نور مستقیم و غیر مستقیم -همانطور که در میان لفافهٔ ساختمان حرکت میکند- بر چندین سطح مختلف فرود آید. لویی کان در یکی از جملات معروفش تصریح میکند که «پرتو واحد نور است که تاریکی حقیقی را نمایش میدهد». با این حال، نور برای او به خودی خود هدف نبود، بلکه بخشی از پندارهٔ خلق فضاهایی بزرگتر برای گردهمآیی مردم بود.
در مورد لوکوربوزیه، مهمترین اصلی که باید در نظر گرفت رابطه با بدن است. معماری لوکوربوزیه باید در حرکت درک شود، در حالی که معماری لویی کان در خلق فضاهای متمرکز و رقص مسیری که به آن مکان میرسد ایستاتر است. در مورد لوکوربوزیه، {معماری} بیشتر دربارهٔ مسیر کارگردانیشدهٔ بینندهٔ {بنا} است. همین است که رابطهٔ میان نور و معماری را به کار میاندازد، چرا که شما ناچارید اطراف آن حجمهای منحنی راه بروید تا ببینید که نور در حین حرکت شما تغییر میکند. من فکر میکنم استفادهٔ لوکوربوزیه از نور، {در مقایسه با} استفادهٔ میس یا کان، بیشتر تحت تأثیر سینما بود؛ از طریق ادراک حالت پویای نور و نمایش بیست و چهار فریم در ثانیه که توهم حرکت را ایجاد میکند. (در گفتگو با Isabel Concheiro، منتشر شده در نشریهٔ dAP: Digital Architectural Papers، ش ۱۵، سال ۲۰۱۴)
درست است که تدریس معماری و نوشتن راجع به آن بخش بزرگی را از آنچه من انجام میدهم تشکیل میدهد، اما این را همیشه همچون ادامهٔ کاری که در مقام یک معمار حرفهای انجام میدهم در نظر گرفتهام. شما باید از موضع شک و تردید {به چیزها بنگرید و از آن} بیاموزید. نمیتوانید ادعا کنید که شما پاسخ همهچیز را میدانید. همیشه دانشکدهٔ معماری را همچون نوعی آزمایشگاه {علمی} و آنچه در آن انجام میشود را ادامهٔ آنچه در دفتر معماری رخ میدهد در نظر گرفتهام. پس از بیشتر از بیست سال همچنان به این موضوع واقف میشوم، و اگر بتوانم با دانشجویان چنان گفتگویی برقرار کنم هر دو طرف از آن بهرهمند میشویم. و همین است که آموزش معماری را ارزشمند میکند. (در گفتگو با نادر تهرانی، منتشر شده در مجلهٔ BOMB، ش ۱۲۳، سال 2013)
این از سادهلوحی دانشجویان معماری است که ایمان دارند از طریق طراحی میتوان بحرانهای جهانی را –از جمله بحرانهای زیستمحیطی و اقتصادی- حل کرد. طراحی نمیتواند هیچ بحرانی را حل کند. اگرچه شخصاً دربارهٔ متمایل شدن معماری به سوی سایر رشتهها بدبینم، در عین حال فکر نمیکنم که ما معماران بتوانیم دور خودمان دیوار بکشیم و در لاکمان فرو رویم. ما معماران باید به قدر کافی خردمند باشیم که همزمان با بحثهای بین رشتهای راجع به تاثیرات و عواقب معماری در جهان، از مباحثات خصوصی در میان خودمان راجع به مشکلات معماری غافل نشویم. ما نباید این دو نوع تعامل را با یکدیگر اشتباه بگیریم. فهمیدنش چندان سخت نیست. اولویت این است که حرفهٔ خودمان را بهخوبی بیاموزیم و نباید در توجیه ضعفمان در طراحی و خلاقیت، محیط زیست و سیاست و تکنولوژی را بهانه کنیم. {…} به نظر من با توجه به خواهش عمومی و گستردهای که وجود دارد، و در جایی که معماری با دیگر حوزهها متصل میشود ما معماران به تعامل گسترده با دیگران نیازمندیم. اما همزمان باید به یاد داشته باشیم اگر قرار است در مورد یکچیز با دیگران همکاری کنیم، باید در مقام معمار وارد شویم، نه در مقام یک جامعهشناس یا اقتصاددان یا کنشگر. (در گفتگو با نادر تهرانی، منتشر شده در مجلهٔ BOMB، سال 2013)