
بهرام شیردل
بهرام شیردل متولد سال ۱۳۳۰ معمار و استاد دانشگاه ایرانی است.کار ما این نیست که از طرح زها حدید خوشمان بیاید و آن را تکرار کنیم. کار ما این است که با فضایی که طراحی میکنیم به مردم احترام بگذاریم.
هنر معمار این است که فضایی بسازد که یک تأثیر فرهنگی بگذارد، شما دارید برای این مردم طراحی میکنید باید این مسائل را در نظر بگیرید. یکی از مسائل مهم این است که شما برای چه کسی طراحی میکنید. {…} معمار قرار نیست برای آسفالت خیابان طراحی کند، یعنی مخاطب شما آسفالت خیابان نیست، یا فضای سبز نیست، مخاطب شما مردم هستند. مردمی که شخصیت دارند و امروز هم در جایی هستیم که باید به این شخصیت احترام بگذاریم.
قبلاً بعضیها به خاطر اخلاق یا بیاخلاقی میتوانستند انتخاب کنند که احترام بگذارند یا احترام نگذارند، دو سال است که دیگر نمیشود این کار را کرد. چون درآمد دولت از مالیات مردم بیشتر از درآمدشان از فروش نفت شده است. یعنی مخاطب اصلی دولت مردم هستند. در انتخابات قبلی دیدیم که مردم میگویند چه کسی بشود و چه کسی نشود. فضا هم همینطور است. فضا را طراحی کنیم برای همین مردم و ببینیم چه کسی اینجا دارد زندگی میکند، چه کسی اینجا زندگی میکرده است، چه چیز گفته و چه اثری گذاشته و چه چیزی نگفته است و کجا میخواهد برود.
کار ما این است. کار ما این نیست که از طراحیهای بسیار بااستعداد زاها حدید خوشمان بیاید و بخواهیم آنها را تکرار کنیم. این شرح خدمات ما نیست، شرح خدمات ما این است که چطور با توجه به مردم و شخصیت این مردم با فضایی که طراحی میکنیم به آنها احترام بگذاریم، اگر میخواهیم آنها هم به ما احترام بگذارند. مردم این شهر و مردم ایران با این همه دانشگاه معماری، هشتصد دانشگاه که خود یک رکورد جهانی است، احترامی برای معمارها قائل نیستند، اصلاً نیستند. اگر میخواهیم که حقالزحمه کارمان از معمارهای بنگلادش بیشتر بشود بهتر است سعی کنیم که احترام مردم را جلب کنیم با کاری که میکنیم. (در جلسهٔ بازدید از پروژههای طراحی معماری دانشجویان دانشگاه شریعتی، به گزارش مجلهٔ معماری و ساختمان، ش ۵۳، سال ۱۳۹۶)
در تهران وسایل نقلیه شهروند درجهٔ یک به شمار میروند و انسانها شهروند درجهٔ دو.
آنچه که در بد فهمیده شدن مدرنیته در ایران اتفاق افتاده تنها در جنبههای تکنولوژیک معماری آن نبود. در تمامی ساختارها ما با بحران ناشی از ترجمهٔ محض روبرو بودیم. بطور مثال زمانی که من به تهران نگاه میکنم به این فکر میکنم که چگونه ساختار یک شهر با جمعیتی در حدود دو میلیون نفر به یک شهر ده میلیونی تبدیل شده است. با ابزارهای ترجمهٔ فضاهای شهری مدرنیته ما فقط توانستهایم شهری را ایجاد کنیم که توسعهٔ آن فقط بر اساس سیستم حمل و نقل تعریف شد، یعنی شهری با مراکز متعدد که دائما مابین مراکز در تردد هستیم.
زمینهٔ تصویری تهران مملو از پلهای ترافیکی است و تعداد بیشماری ماشین. در این ترجمان وسایل نقلیه شهروندهای درجهٔ یک به شمار میروند و انسانها شهروند درجهٔ دو، در صورتی که زمینهٔ تصویری شهرهایی مثل پاریس و یا نیویورک ساختارهای شهری متفاوتی دارند که مملو از صداهایی است که هم از گذشته و هم از حال و هم از آیندهاند. (در یادداشتی با عنوان «سنت، مدرنیته و معماری قرن ۲۱» در مجلهٔ شارستان، ش ۴۰ و ۴۱، سال ۱۳۹۳)
نمیفهمم معماران در ایران چهکار میکنند، وقتی هیچکدام از تقاضاهای جامعه را نمیتوانند جواب دهند.
در ایران حدود صد و بیست سال، یعنی از زمان مشروطه، وقتی به معماری معاصر ایران نگاه میکنیم میبینیم که رویکرد معماری معاصر ایران یک رویکرد صوری و تصویری بوده است. حالا برخی دوست دارند که این تصویر به اصطلاح از غرب بیاید بعضیها دوست دارند این تصویراز معماری اسلامی بیاید. در معماری این صد و بیست سال رویکرد یک رویکرد صوری است، یک رویکرد ساختاری نیست. ما در آن زمان یک ساختار معماری را که همان سنت معماری بود کنار گذاشتیم و آن را با یک معماری صوری که از غرب آمد جایگزین کردیم. در صورتی که ما در کشور و در تمدنی هستیم که تا قبل از این صد و بیست سال معماریاش همیشه ساختاری بوده و ساختار کامل و جامعی داشته. حتی صادر هم کرده، قرنها و قرنها ایران صادر کننده معماری در سراسر جهان بوده؛ نمونهاش هم در هندوستان هست هم در خود آمریکا.
{…} من فکر میکنم آن ساختار باید تداوم پیدا میکرد و همینطور تحول هم پیدا میکرد. من کاری که دارم میکنم این است که سعی میکنم آن ساختار ادامه پیدا کند و متحول هم بشود. من معماری هستم که ساختار معماری هر دو طرف را میدانم. بعد از آن گسست ما دیگر معماری نداریم. مثلا فرودگاه جوابگوی این جمعیت نیست. به همین ترتیب معماری مسکن هم نمیتواند پاسخگو باشد. در جامعه یک تقاضای مسکن وجود دارد که این تقاضا فقط اقتصادی نیست اجتماعی هم هست و راهکارش معماری است نه چیز دیگری. من نمیفهمم معماران در ایران صد و بیست سال است چهکار میکنند، وقتی که هیچکدام از تقاضاهای جامعه را نمیتوانند جواب بدهند؛ میخواهد مسکن باشد، فرودگاه باشد، بیمارستان باشد یا مقر حکومت باشد. مقر حکومت ایران کجاست؟ کاخ سفید ایران کجاست؟ مابهازای فضایی ندارد. این معماران هستند که مردود شدهاند برای اینکه نتوانستند مابهازای فضایی هیچکدام از این فعالیتها را جواب بدهند. (در گفتگو با کوروش رفیعی، منتشر شده در مجلهٔ معماری و ساختمان، ش ۴۶، سال ۱۳۹۵)
قطعاً نقش زنان معمار که تا سالهای آینده منسجمتر خواهد شد میتواند ظرفیتهای جدید برای معماری به وجود آورد. زنان با احساسات خود قادرند عرصههای جدید در خلق فضای معماری ارائه دهند. (در گفتگو با نویسندهٔ مجلهٔ معماری و شهرسازی، ش ۲۸ و ۲۹، سال ۱۳۷۳)
تعریف توسعه مربوط به قرن بیستم بود، نتایج آن را هم دیدیم. با رویکرد توسعه محیط زیستمان را آلوده کردیم و به نهایت آلودگی و بیاخلاقیها رسیدیم. آیا این توسعه است؟ این معاصر بودن است؟ من فکر میکنم که داستان توسعهٔ غرب تمام شده و عملاً هم چیزی به این دنیا نداده است، به جز 187 میلیون انسان که برای جریان توسعه کشته شدهاند. {…}
توجه داشته باشید که آدمها در غرب مصرف کنندهاند. فکر میکنم ما در شرق هنوز شهروندیم، به جای این که مصرفکننده باشیم. این نکته مهمی است، به همین دلیل هیچوقت فکر نمیکنم که غرب از نقطه نظر تفکر یا هر چیزی جلوتر است مثلاً در مورد اقتصاد، در آخرین کتابی که از تافلر خواندم به نام ثروت انقلابی، او اشاره میکند که اقتصاد در قرن بیستویکم مسئلهٔ خیلی مهمی نیست یعنی آن اهمیتی را که اقتصاد در قرن بیستم داشت در قرن بیستویکم ندارد و این که اقتصاد بعد از دین، اخلاق و فرهنگ باید برود و سر جای خودش بنشیند و تب اقتصاد یک سابتایتل خواهد شد. خیلیها فکر میکنند که غرب خیلی توسعهیافته است اما من به هیچوجه چنین فکری نمیکنم. (در گفتگو با محمد منصور هاشمی، منتشر شده در مجلهٔ شارستان، ش ۴۴ و ۴۵، تابستان ۱۳۹۴)
این روزها دانشجویان معماری یا افراد علاقهمند میتوانند از طریق اینترنت از مبانی نظری و مباحث خاص آنها باخبر شوند. ولی اگر قرار است که کسی مبانی را تدریس کند باید خودش مولف آن باشد. یعنی باید این مبانی از کار خودش تراوش کرده باشد وگرنه بیمعناست. منظورم این است که استاد معماری مثل اینترنت نیست که مبانی نظری معماری اساتید دیگر را در اختیار شما بگذارد. آقای آیزنمن مبانی نظری را در کلاس تدریس میکند و پروژهها در طول یک ترم بر اساس این مبانی نظری کار میشوند. آیزنمن مبنای نظری لیبسکیند را ارائه نمیدهد. یا من وقتی تدریس میکنم مبانی کار کس دیگری را ارائه نمیدهم و فقط به دلیل مبانی نظری که در کارم به آن رسیدهام و نه به هیچ دلیل دیگر، مرتبهٔ استادی یافتهام. (در گفتگو با هومن طالبی و رضا جعفرینژاد، منتشر شده در مجلهٔ معمار، ش 5، تابستان ۱۳۷۸)