
بهرام شیردل
بهرام شیردل متولد سال ۱۳۳۰ معمار و استاد دانشگاه ایرانی است.معماری کپیکردن معماریهای گذشته یا اختراع فرمهای تازه نیست.
بهرام شیردلایران قرنها معماری را صادر کرده است. حتی اگر به کانونهای تمدن در آسیا بپردازیم، ایران، هند، چین و در قرنهای اخیر ژاپن، ایران به همه این مناطق معماری خود را صادر کرده است؛ چهارباغ پاسارگاد که نماد چهار رودخانه بهشت است، الگوی شهر نیوهیون در آمریکا، قصرالبدیع در مراکش و تاجمحل در هندوستان است. از این مثالها زیاد زده شده و قصد تکرار آن را ندارم، اما حرفم اینجا بازگشت به همان جمله اول است؛ «معماری؛ تسخیر نیروها». معماری، کپیکردن معماریهای گذشته یا اختراع فرمهای تازه نیست. تعبیر من از «معماری؛ تسخیر نیروها» این است که معمار باید به نیروهایی که هستند، حساس باشد و بتواند آنها را تسخیر کند؛ نیروهای اجتماعی، اقلیمی، جغرافیایی و… را بخواند و بتواند آنها را به معماری بدل کند. این کاری است که تاریخ معماری ما، شاهد آن بوده، مثلا درباره طاق کسرا؛ این پروژه عظیم معماری، نتیجه یک مسابقه بینالمللی معماری در ایران است. جالب است در دوره ساسانی، این توان را داشتهایم که یک مسابقه بینالمللی معماری برگزار کنیم، نتیجهاش روشن شود و برنده مسابقه بتواند اثر خود را اجرا کند. اکنون نکته جالب اینجاست که برنده این مسابقه یک معمار رومی بوده. (در گفتگو با سعید برآبادی، منتشر شده در روزنامهٔ شرق، سال ۱۳۹۵)
زنان معمار میتوانند ظرفیتهای جدیدی برای معماری به وجود آورند.
بهرام شیردلهیچ چیز نمیتواند خالص و ناب باشد. در وجود هر مردی زنی هست و در وجود هر زنی یک مرد زندگی میکند. در مرد میتوان احساسات زنانه یافت و یا برعکس. زنان میتوانند به لحاظ نگرش متفاوتی که دارند بیان خود و بیان مردی که در درون دارند را با ابزار جدید ارائه دهند. قطعاً قالب کار با کار یک معمار مرد فرق خواهد داشت. {…}
قطعاً نقش زنان معمار که تا سالهای آینده منسجمتر خواهد شد میتواند ظرفیتهای جدید برای معماری به وجود آورد. زنان با احساسات خود قادرند عرصههای جدید در خلق فضای معماری ارائه دهند. (در گفتگو با نویسندهٔ مجلهٔ معماری و شهرسازی، ش ۲۸ و ۲۹، سال ۱۳۷۳)
در قرن بیستویکم ما ایرانیان معاصرتر از غربیها هستیم.
بهرام شیردلچند ماه پیش در استانبول با یک دوست معمار آمریکایی در مورد معماری قرن بیستویکم صحبت میکردم، او به من گفت که راجع به چه چیزی حرف میزنی، ما در هزارهٔ سومیم و قرن بیستویکم که عددی نیست. اتفاقاً در قرن بیستویکم ما در ایران معاصرتر از غربیها هستیم. من فکر میکنم که آنها در یک زمان گیر کردهاند و معاصر نیستند آنها خیلی سعی کردهاند که مسائلشان را حل کنند و به یک جاهایی هم رسیدهاند اما بعد یکی آمده و تلنگری به آن ها زده و همه داستان ناگهان فروپاشیده است. {…}
تعریف توسعه مربوط به قرن بیستم بود، نتایج آن را هم دیدیم. با رویکرد توسعه محیط زیستمان را آلوده کردیم و به نهایت آلودگی و بیاخلاقیها رسیدیم. آیا این توسعه است؟ این معاصر بودن است؟ من فکر میکنم که داستان توسعهٔ غرب تمام شده و عملاً هم چیزی به این دنیا نداده است، به جز 187 میلیون انسان که برای جریان توسعه کشته شدهاند. {…}
توجه داشته باشید که آدمها در غرب مصرف کنندهاند. فکر میکنم ما در شرق هنوز شهروندیم، به جای این که مصرفکننده باشیم. این نکته مهمی است، به همین دلیل هیچوقت فکر نمیکنم که غرب از نقطه نظر تفکر یا هر چیزی جلوتر است مثلاً در مورد اقتصاد، در آخرین کتابی که از تافلر خواندم به نام ثروت انقلابی، او اشاره میکند که اقتصاد در قرن بیستویکم مسئلهٔ خیلی مهمی نیست یعنی آن اهمیتی را که اقتصاد در قرن بیستم داشت در قرن بیستویکم ندارد و این که اقتصاد بعد از دین، اخلاق و فرهنگ باید برود و سر جای خودش بنشیند و تب اقتصاد یک سابتایتل خواهد شد. خیلیها فکر میکنند که غرب خیلی توسعهیافته است اما من به هیچوجه چنین فکری نمیکنم. (در گفتگو با محمد منصور هاشمی، منتشر شده در مجلهٔ شارستان، ش ۴۴ و ۴۵، تابستان ۱۳۹۴)
استاد معماری باید مبانی نظریای را تدریس کند که خودش به آن رسیده است.
بهرام شیردلکسی که استاد درس طراحی معماری است باید مبانی نظری خود را داشته باشد و با این مبانی کار کرده و عملا آن را تجربه کرده باشد. در غیر این صورت دانشکده معنایی نمیدهد. کسی که استاد معماری است نمیتواند مبانی نظری را که خود به آن نرسیده و تدوین نکرده تدریس کند.
این روزها دانشجویان معماری یا افراد علاقهمند میتوانند از طریق اینترنت از مبانی نظری و مباحث خاص آنها باخبر شوند. ولی اگر قرار است که کسی مبانی را تدریس کند باید خودش مولف آن باشد. یعنی باید این مبانی از کار خودش تراوش کرده باشد وگرنه بیمعناست. منظورم این است که استاد معماری مثل اینترنت نیست که مبانی نظری معماری اساتید دیگر را در اختیار شما بگذارد. آقای آیزنمن مبانی نظری را در کلاس تدریس میکند و پروژهها در طول یک ترم بر اساس این مبانی نظری کار میشوند. آیزنمن مبنای نظری لیبسکیند را ارائه نمیدهد. یا من وقتی تدریس میکنم مبانی کار کس دیگری را ارائه نمیدهم و فقط به دلیل مبانی نظری که در کارم به آن رسیدهام و نه به هیچ دلیل دیگر، مرتبهٔ استادی یافتهام. (در گفتگو با هومن طالبی و رضا جعفرینژاد، منتشر شده در مجلهٔ معمار، ش 5، تابستان ۱۳۷۸)
مردم را میتوان بهراحتی شگفتزده کرد، هدف من در طراحی شگفتی خودم است.
بهرام شیردلاگر بتوانم پروژهای را تصور کنم دیگر آن را طراحی نخواهم کرد. اگر در تصور به طراحی دست یابم دیگر علاقه و انرژی کافی برای ادامهٔ کار را ندارم. من همیشه چیزی را طراحی میکنم که نمیتوانم از طریق تصور به آن دست یابم. پروژههای من از طریق فرایند کاربردی ایدههای اولیه به وجود میآیند. اول پروژه شکل می گیرد، سپس تصویر. {…} مردم را میتوان به راحتی شگفت زده کرد. هدف من شگفتی خودم است، در درجه اول، و سپس همکارانی که نظر آنها برایم مهم است. این یک بازی هوشمندانه است. اگر این طور نباشد، معماری بسیار خستهکننده میشود. چون مسیر طولانی و سخت است. بعضی از اوقات سعی کردهام از ایدههای قبلی خودم در پروژههای جدید استفاده کنم؛ ولی هر بار به سرعت پشیمان شدهام. چون متوجه شدهام کار به این صورت برای جالب نیست و هیجان ندارد. (در گفتگو با محمد قندگر نویسندهٔ وبسایت تبریز مدرن، سال 1394)
بنای موزهٔ هنرهای معاصر دروغ است.
بهرام شیردلبه افتخارات معماری ایران قبل از انقلاب نگاه کنید؛ موزه هنرهای معاصر که در سال ١٩٧٧ ساخته شده، کپی موزه خوان میرو است که ١٩٦٨ در اسپانیا ساخته شد. این موزه هنرهای معاصر ما نیست، این یک دروغ است! ما موزه هنرهای معاصر نداریم و طبیعی است که چنین موزهای تا این اندازه مشکل داشته باشد؛ برای آنکه خودِ موزه یک دروغ است! مأموریت فرهنگی و اجتماعیای که قرار است یک بنا انجام دهد، به خاطر همان دروغ اولیه، مخدوش میشود. تئاتر شهر تهران که معمار آن مهندس سردار افخم است، در سال ١٩٧٩ اجرا شده، ١٦ سال قبل از این پروژه، در فلوریدا، معماری به نام ادوارد دورر استون عین آن را ساخته است. من میگویم کپی این پروژه در فلوریدا نمیتواند تئاتر شهر ما باشد، چراکه تئاتر شهر ما باید هویت ما را نشان دهد. به همین صورت، امروز هم در بیینال یا اکسپو داریم ادای معماری را در میآوریم! معماری کار واقعا سختی است، کمتر کسی میتواند این کار را انجام دهد، این را به اقرار داریوش شایگان میگویم که خلقکردن یک پروژه کار واقعا سختی است. اما همکارانم در این آتلیه میدانند که من هر روز صبح قبل از صبحانه چند پروژه خلق میکنم. (در گفتگو با سعید برآبادی نویسندهٔ روزنامهٔ شرق، ش 2610، سال 1395)
نمیتوان مباحث معماری غرب را به همان شکل در ایران استفاده کرد.
بهرام شیردلنمیتوان مباحث معماری را که در غرب وجود دارد یا به وجود میآید در اینجا به این شکل به کار گرفت. چون مبانی فکری یا آن مکتب تفکر معماری در اینجا به وجود نیامده است و نمیتوان آن را فقط به صورت ابزار به کار برد. مکاتبی که در آنجا مطرح شده مرتبط با یک تفکر و سیر فلسفی است که در آنجا وجود دارد و در اینجا نیست. (مصاحبه با مجلهٔ معمار، سال 1378)
دانشگاه معماری باید یک مدرسهٔ حرفهای معماری باشد نه یک محیط آکادمیک.
بهرام شیردلبه عنوان یک معمار حرفهای که تدریس هم میکرده، معتقدم معماری، رشتهای است که میتواند با پزشکی و حقوق مقایسه شود؛ بنا بر این یک رشته آکادمیک نیست و بحثهایی که آن زمان و الان هم داریم این است که دانشگاه که نهادی آکادمیک است بستر مناسبی برای بحث آموزش معماری نباشد. یعنی همانطور که در رشته پزشکی دوره اینترنشیپ هست و دانشجویان پزشکی در بیمارستان زیرنظر استاد به صورت حرفهای مشغول کار آموزشی حرفهای میشوند، دانشگاه معماری هم باید یک مدرسه حرفهای معماری باشد تا یک محیط آکادمیک. این فرآیندی است که هنوز در ایران دیده نشده. (مصاحبه با روزنامهٔ شرق، سال 1392)
من ليدر معماری ايران هستم، اما در سايه. خيلی از معمارانی که من را قبول دارند من را استاد خطاب میکنند.
بهرام شیردلمن آدمي هستم که دوست دارم کاغذ بگذارم جلو رويم و معماري کنم، فکر کنم و ايده بپرورانم. هنوز به دست معمار عقيده دارم و اينکه با اين دست چه مي تواند طراحي کند، بسازد و خلق کند. به مهارتي که از دست مي آيد، اعتقاد دارم اما به صورت ناخواسته و غيررسمي و حتي تعارفي، من ليدر معماري ايران هستم. اگرچه معماري کشور سازماني ندارد! بايد اين طور بگويم من ليدر معماري ايران هستم اما در سايه. خيلي از معماراني که من را قبول دارند و من را استاد خطاب مي کنند، اگرچه در دانشگاهي تدريس نمي کنم ناخواسته اين عنوان را به من مي دهند. (گفتگو با روزنامهٔ شرق، 1395)
معماران معاصر ایران، چه پيشکسوتها و چه جوانها، عموماً مهندس معمارند و نه معمار و غربزدگی را دنبال میکنند. نگاه ما معطوف به فرهنگ معماری غنی خودمان نيست.
بهرام شیردلممتحنالدوله با اينکه اولين معمار تحصيل کرده ايراني بود، اما درعمل اگر عکسهايش را ببينيم، حتي در روش ايستادن و نوع کار در آتليه هم تقليد ميکرده، عمدتا هم از شيوهٔ معماران غربي. اين داستان تا به امروز ادامه دارد و امروز هم معماران معاصر ايران، چه پيش کسوتها و چه جوانها، عموما مهندس معمارند و نه معمار و اين غرب زدگي را دنبال مي کنند. نگاه ما معطوف به فرهنگ معماري غني خودمان نيست؛ فرهنگي که هم هندیها و هم آمريکايیها مجبور شده اند سيستم نُه مربع آن را تقليد کنند، درعوض در ايران ما اصلا چنين کاري انجام نمي دهيم. (گفتگو با روزنامهٔ شرق، 1395)